حرف های دل ...

مولای من : تو را امام غریب می ‌نامند ، می ‌دانم بد میزبانی بودند و در مهمان ‌نوازی وفا نكردند .

مولای من : بعد از گذشت روزگار ، حال تو میزبان ما هستی ؛ تو میزبان گریه‌ها و نیازها ؛ غم‌ها و دلتنگی ‌های ما هستی .

تو كه غریبی را احساس كرده‌ای ! حال غریبه‌ها به آستان كرم تو چشم دوخته‌اند و به دستان پر مهرت توسل كرده‌اند .

مولای من : می ‌خواهم از زائرانی بگویم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشته ‌اند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند .

مولای من : می خواهم از سنگ فرش آستان مقدّست بگویم كه سجده ‌گاه قدوم مهمانانت شده است ؛ از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاک تو می ‌چرخند و تو را طواف می ‌كنند ؛ از نسیم بگویم كه بیرق گنبدت را بوسه ‌باران می كند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد .

مولای من : می ‌خواهم از آسمان بگویم كه هر روز نه ، هر ساعت نه ، هر لحظه و ثانیه از تو جان می ‌گیرد و در پیشگاه شكوه تو جان می ‌دهد .

ای آفتاب مهربانی : می ‌خواهم از خورشید بگویم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می ‌زند و از ضریح تو نور می ‌گیرد .

ای حجت خدا : خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می ‌شكند و خاک پایشان را به سینه زخم‌آلود خود می ‌زند كه عمری است از طواف تو جا مانده است .

خوش به حال رواق‌ها ، درها و دیوارهایی كه از نفس مهمانانت پر می ‌گیرند و به ضریح پاک تو می ‌رسند . خوش به حال مناره ‌ها و كاشی ‌ها …

  • نظر از: معصومه سادات
    1396/04/16 @ 08:55:53 ب.ظ

    معصومه سادات [عضو] 

    سلام

    ممنون بابت حضورتون

    شرمنده اگر دیر شد. بدلیل امتحانات سر نزدم به وبلاگم.

    ان شالله بیشتر بهتون سرمی زنم و از مطالبت عالیتون استفاده میکنم

    دعا بفرمایید

    یاعلی مدد

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.