موضوع: "مناسبت ها"
احساس پیری
شنبه 95/07/10
پیری بیش از آنکه تابع مرزهای خط کشی شده طبیعت باشد، در اندیشه آدمی ریشه دارد و سالمند بیش از آنکه با سن تقویمی مشخص شود، با نیرو، نشاط و توانمندی اش شناخته می شود. چه بسا جوانی که از سر ضعف جسم یا نبود انگیزه، از شادابی، تهی و از فعالیت ناتوان باشد و کهن سالی که با رمز میانه روی و سلامت زیستن با انگیزه ساختن و آگاهی دادن، سرشار از نیروی جوانی باشد. از سوی دیگر، پیر شدن و خود را پیر احساس کردن، همیشه هم زمان نیستند. برخی در میان سالی، ابتدا ذهن و سپس جسم را تسلیم ضعف ها می کنند و خود را از خیل سالخوردگان می شمارند. بعضی نیز حتی در سن پیری، تن به ضعف ها نمی دهند و دل به باور سستی نمی سپارند. از این رو، می توان گفت خود را پیر احساس کردن، اندیشه ای همیشه زیان بار برای همه و در همه زمان هاست.
روزگار ضعف و قوّت
شنبه 95/07/10
در آیه54 سوره روم، سیر عمر آدمی و سال های سالمندی او این گونه ترسیم شده است: «خدا همان کسی است که شما را آفرید، در حالی که ضعیف بودید. سپس بعد از ناتوانی، قوّت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد. او هر چه بخواهد، می آفریند و دانا و تواناست».
کتاب کهن قابوس نامه نیز تصویری گویا از ضعف و سستی سالمندی ترسیم می کند: «مردی، تا سی و چهار سال هر روزی بر زیادت بود؛ به قوّت و ترکیب. پس از سی و چهار، تا چهل سال همچنان بود؛ زیادت و نقصان نگیرد… و از چهل تا پنجاه سال، هر سال در خود نقصانی ببیند که پار ندیده باشد و از پنجاه تا به شصت، در هر ماهی در خود نقصانی بیند که در ماه دیگر ندیده باشد. از شصت تا به هفتاد، در هر هفته در خود نقصانی بیند که در دیگر هفته ندیده باشد، و از هفتاد تا به هشتاد، هر روز در خود نقصانی بیند که دی ندیده باشد و اگر از هشتاد درگذرد، هر ساعت در خود نقصانی و دردی و رنجی که در دیگر ساعت ندیده باشد».
مرز سالمندی
شنبه 95/07/10
چو آمد به نزدیک سر تیغ شصت
مده می که از سال شد مرد، مست
اینکه سالمندی از چه سنی آغاز می شود و به چه کسی کهن سال می گویند، پرسشی است که درباره آن سخن های بسیار گفته اند. نویسنده کتاب کهن ذخیره خوارزمشاهی در این باره این گونه آورده است:«عمر بر چهار بخش است: یک بخش، روزگار پروردن و بالیدن و فزودن است، و این تا کما بیش پانزده سال و شانزده سال باشد و دوم، روزگار رسیدگی و تازگی است و این تا مدت سی سال باشد و در این مدت، فزودن و بالیدن تمام شود. پس از آن، روزگاری اندک است… که تا مدت سی و پنج سال باشد و بعضی را تا چهل سال و تا این روزگار، هنوز روزگار جوانی باشد و سوم، روزگار کَهْلی است و کَهْل را به پارسی «دوموی» خوانند و در این روزگار، بهری از قوّت جوانی با وی باشد و این تا مدت شصت سال باشد. پس از این، روزگار پیری باشد.» فردوسی، شاعر شاهنامه نیز در اشارتی، شصت سالگی را مرز سالمندی می شمارد:
هر آن گه که سال اندر آمد به شصت
بباید کشیدن ز بیشیش دست
سالمندان
شنبه 95/07/10