موضوع: "مناسبت ها"
دوشنبه 95/09/08
💢 خاطره ای زیبا از سیلی خوردن محافظ امام خامنه ای!
♦️در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی….چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
♦️پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
♦️بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
📚 برگرفته از کتاب «حافظ هفت»
↙️ کانالی در جهت اسلام سیاسی↙️
دوشنبه 95/09/08
💠 وصیت امام حسن(ع) به امام حسین(ع)
چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و بر تابوتم بنه و به سوی قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضی الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می خواهید مرا کنار رسول خدا(ص)به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود …
📚 ارشاد(مفید) جلد 2 ص 14
↙️ کانالی در جهت اسلام سیاسی↙️
دوشنبه 95/09/08
#السلام_علیک_یا_امام_حسن_مجتبی
▪️🍃ویرانی قبرستان بقیع و حرم مطهر امامان شیعه، لکه ننگی که تا آخر تاریخ بر پیشانی وهابیت نقش بسته است و تا قیامت این عمل ننگین از ذهن شیعه بیرون نخواهد رفت.
▪️🍃وهابیان در 8 شوال 1343(هجری قمری) (فروردین 1305هجری شمسی) آرامگاه امامان بقیع را ویران کردند؛ که به این روز یوم الهدم میگویند. تا آن زمان بر روی مزارهای پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت. پیشوایان بقیع در بقعه بزرگی که بهطور هشت ضلعی ساختهشده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود،مدفون بودند. پس از تسلط وهابیان بر مدینه، آنها آرامگاههایی که بر روی قبور قرار داشت را از بین بردند.
▪️🍃 در پی این رویداد، بارگاه ائمه حسن مجتبی(ع)، سجاد(ع)، محمدباقر(ع) و جعفر صادق(ع) ویران شد و علاوه بر آن مقبره خدیجه (س) و آمنه (س) همسر عبدالله و مادر رسولالله (ص) (در جنت المعلی واقع در مکه) نیز بهطور کامل ویران شد.
@sheikg_nokhodaki 🏴
دوشنبه 95/09/08
💎داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتونگوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند .
به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. و اخلاق اسلامى و یاد خدا را رعایت کنید . او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم ..
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت0 و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت..
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن.
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى طپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی.
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است . احتمال زیاد درکتب تاریخی مربوط به این مسجداین واقعه ثبت شده است .
🆔 @dastan_kootah
🌹
♻️
♻️♻️
دوشنبه 95/09/08
#کار_فـــرهــنــگـے #رقابت
💠 حضرت امام خامنه ای:
نکته دیگر اینکه کارهای دیگر هم از لحاظ فرهنگی، که در کشور میشود، اینها را رفیق به حساب بیاورید.
مبادا رقیب به حساب بیاورید.
یعنی توی محیط انقلاب و کارهای انقلابی، مراقب باشید که نگاهتان همساز باشد با کسانی که در بسیاری از روش ها موافق هستید، اما احیاناً در یک گوشه ممکن است ناسازگاری وجود داشته باشد؛ این اهمیتی ندارد.
با نگاه رقیب نگاه نکنید.
۱۳۹۲/۱۱/۰۷
✅عضویت در کانال قـــرارگــاه فـــرهــنــگـے👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BS613z57lrtVMl-34rOkrw