موضوع: "مناسبت ها"
سه شنبه 95/09/09
بچه ها معمولاً با قرار گرفتن در جمع کمی خجالت می کشند و دست و پایشان را گم می کنند. این مسئله کاملاً طبیعی است و به مرور زمان برطرف می شود اما بچه هایی هم هستند که به هیچ وجه به جمع روی خوش نشان نمی دهند و دائماً خود را از نگاه و توجه دیگران مخفی می کنند. استمرار این حالت می تواند برای آینده زندگی آنها دردسر ساز باشد. پس بهتر است در این زمینه به چند نکته توجه داشته باشیم:
1- گاهی خود والدین هم کم رو و خجالتی هستند. نه در جمعی حاضر می شوند و نه از آداب اجتماعی چیزی می دانند که به فرزندشان بیاموزند. در این صورت والدین باید قدم اول را برای خودشان بردارندیا تلاش کنند که شرایط متفاوتی را برای فرزندشان فراهم کنند.
2- تنبیه و سرزنش کودک در جمع، مقایسه کردن او با دیگران، تمسخر و توهین به شخصیت کودک، حمایت افراطی و نظارت شدید بر کارها و ترساندن کودک از اشتباه و خرابکاری و هر عاملی که به اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی اوآسیب برساند باعث کم رویی و گوشه گیری کودک می شود.
3- اگر به هر دلیلی فرزند شما کم رو و خجالتی شده است مراقب باشید او را خجالتی خطاب نکنید. بهتر است بی سر و صدا فرایندی را طراحی کنید که به مرور مشکل او را درمان می کند.
4- شما می توانید قدم به قدم فرزندتان را با جمع آشتی دهید. از جمع های ساده خودمانی شروع کنید. او را تشویق کنید برای شما شعر بخواند یا بخشهایی از کتاب داستانش را با صدای بلند بخواند یا قصه ای برای شما تعریف کند. با فرزندتان زیاد صحبت کنید و اجازه بدهید او هم در مورد مسائل مورد علاقه اش با شما صحبت کند. همراه با فرزندتان یک نمایش کوتاه بازی کنید و…
5- به او مسئولیتهای کوچکی بدهید و او را تحسین نمایید. بخشی از خرید خانه را به او واگذار کنید. مسئولیت جواب دادن به تلفن را به او بدهید. یاد گرفتن یک مهارت هنری یا ورزشی هم می تواند کمک فراوانی به برطرف شدن این مشکل داشته باشد.
پیروز باشید
سید مهدی خدایی
رسانه آموزشی نمره بهتر
سه شنبه 95/09/09
هر چقدر هم که همسران رابطه عاشقانه ای داشته باشند باز هم گاهی اختلاف سلیقه ها کار دستشان می دهد و رابطه آنها شکر آب می شود. هرچند بیشتر وقتها قائله ختم به خیر می شود اما برای بچه هایی که شاهد ماجرا هستند آسیبهای جدی به همراه دارد. کاهش رشد مغز، استرس، ویران شدن اعتماد به نفس، و از بین رفتن اعتماد کودک به والدین، ایجاد پرخاشگری و افسردگی گوشه ای از این آسیبهاست که پژوهشگران از آن اطلاع پیدا کرده اند.
نکات مهم:
1- اولین و مهمترین نکته این است که والدین تلاش کنند مشاجراتشان در مقابل بچه ها نباشد. البته برای دعوا نمی توان برنامه ریزی کرد اما می توان صدای قدمهایش را از دور شنید. مثلاً هر کسی بعد از سالها زندگی مشترک خوب می داند که همسرش از چه موضوعاتی عصبانی می شود پس بهتر است این موضوعات را در مقابل بچه ها مطرح نکند و…
2- اگر ناگهان در حضور بچه ها خودتان را در وسط معرکه یافتید سعی کنید عصبانی نشوید و اوضاع را کنترل کنید. البته خیلی سخت است که هنگام دعوا انسان بخواهد ملاحظه حضور بچه ها را بکند. اما اگر بدانیم با هر فریاد چه آسیبی به روح و روان فرزندانمان وارد می کنیم کنترل خشم و عصبانیت برای ما آسان تر خواهد شد.
3- اگر کار بالا گرفت و متوجه شدید که دیگر کنترل صحنه ممکن نیست از فرزندتان بخواهید که از اتاق بیرون برود.
4- یادمان باشداین طفل معصوم قاضی دادگاه خانواده نیست که به نفع یک طرف رأی صادر کند. پس نباید پای بچه را وسط بکشیم. پدر و مادر، هر دو برای بچه عزیز هستند و برای او بسیار تلخ است که بخواهد علیه یکی از آنها چیزی بگوید.
5- بچه ها کلماتی را که والدین در زمان عصبانیت به زبان جاری می کنند کاملاً جدی می گیرند. پس باید طلاق و متارکه و خیلی دیگر از کلمات تهدید آمیز را از فرهنگ لغاتمان حذف کنیم.
6- بچه ها از رفتارهای ما هنگام عصبانیت الگو می گیرند. کلمات ما را یاد می گیرند و شاید روزی همان کلمات را به خود ما یا کسانی که برای آنها احترام زیادی قائل هستیم بگویند.
7- اگر والدین به هر دلیل در مقابل بچه ها با هم مشاجره کردند بهتر است آشتی کردنشان هم در مقابل بچه ها باشد تا شاید آرامش بر باد رفته دوباره به قلب بچه ها آنها بازگردد.
پیروز باشید
سید مهدی خدایی
رسانه آموزشی نمره بهتر
سه شنبه 95/09/09
قدیم ترها نان کم بود و نان خور زیاد. بچه ها هم یاد گرفته بودند برای یک لقمه بیشتر با هم رقابت کنند. اما حالا برای بعضی ها ماجرا برعکس شده است. یکی دوتا بچه و غذاهای متنوع و رنگارنگ. رقابت که نمی کنند هیچ، تازه باید ناز اعلی حضرت را هم بکشیم تا یک لقمه در دهان مبارکشان بگذارند. مشکل از کجا آب می خورد؟ با بچه های بد غذا چه کار کنیم؟
1- حکایت مار است و پونه. مادرهایی که زیاد به غذا خوردن بچه هایشان اهمیت می دهند بیشتر با مشکل بد غذایی کودکانشان مواجه می شوند. البته این زیاد هم اتفاقی نیست چون بچه هایی که حساسیت و اشتیاق بی اندازه مادرشان را می بینند آن را ابزاری برای جلب توجه یا رسیدن به خواسته هایشان قرار می دهند.
2- استقلال خط قرمز بسیاری از بچه های خردسال است. آنها دوست دارند خودشان غذایشان را بخورند. پس بهتر است دست از حساسیت های افراطی برداریم و دست آنها را کمی باز بگذاریم. می توانید غذا را به گونه ای آماده کنید که بتواند خودش بدون ریخت و پاش غذایش را بخورد.
3- تا دیروز تخم مرغ غذای مورد علاقه اش بود و امروز می گوید از تخم مرغ بدش می آید. این رفتار فقط بهانه گیری است برای جلب توجه. پس بدون هیچ حساسیتی تخم مرغ را از جلوی او بردارید و با اشتها میل کنید. انگار نه انگار.
4- اگر در مقابل کودک به دیگران بگویید که از غذا نخوردن فرزندتان خیلی ناراحت هستید یک آتوی بزرگ به دست یک سیاستمدار خبره داده اید.
5- این قدر لی لی به لالای او نگذارید. وقتی می گوید این غذا را نمی خورم نه اصرار کنید و نه فوراً برای او غذای دیگری تهیه کنید. فرصت کافی برای خوردن غذا به او بدهید و بعد غذا را از جلوی او بردارید. تنقلات و هر چیز خوردنی دیگر را از دسترس او خارج کنید و صبر کنید تا حسابی گرسنه شود. خواهید دید در وعده بعد چگونه همان غذا را با اشتها نوش جان خواهد کرد. البته او هم مثل همه انسانهای دیگر سلیقه غذایی خودش را دارد. شاید برنج را با کمی زیره بهتر می پسندد. شاید سبزیجات خام را بیشتر از پخته دوست دارد. اشکالی ندارد غذا را طبق سلیقه او آماده کنید. اما به بهانه گیری هایش اهمیت ندهید.
6- طوری برنامه ریزی کنید که هنگام غذا خوردن گرسنه باشد. بی برنامگی در خوردن میوه و تنقلات و رعایت نکردن فاصله وعده های غذایی باعث می شود کودک نسبت به غذا بی اشتها شود.
پیروز باشید
سید مهدی خدایی
رسانه آموزشی نمره بهتر
سه شنبه 95/09/09
سلام بر خاتم مهربانى و عشق! سلام بر او که گامهای مهتابیاش شبهای جهل بشر را به جادههای راستى کشاند!
در شب رحلت خاتم انبیا، محمد مصطفی (ص) فرشتگان عرش می گریند. عاشقانش با چشمانی اشک آلود، مرثیه غم می سرایند. ما نیز در شب رحلت آسمانی اش در سوگ می نشینیم.
هماکنون سال ۱۱هجري است، سكوت مرگباري مدينة النَّبی رافراگرفته و وجود ملكوتی پيامبر اكرم(صلیالله عليه واله) در بستر بيماري آرميده است. لحظات آخرين به سرعت سپری میشد، پیامبر،چشمان مبارك راگاهی میبست وگاهی بهسختی بازمیکرد و بعد از مدت كوتاهي دوباره پلكهاي مبارك را برروي چشمان خود مي كشيد. عرق سردي برجبين مبارك پيامبرنشسته است، دراین هنگام حالت احتضار در وجود مقدس پيامبر نمايان گشت و درحالی که سرمبارکشان درآغوش حضرت علي(علیهالسلام) بود.
تاریخنگاران و سيره نويسان شيعه به پيروى از اهل بيت علیهمالسلام، تاريخ رحلت پيامبر صلیالله علیه و آله را روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى دانستهاند.
نقل کردهاند وقتی علی(ع) بر طبق وصیت پیامبر (ص) پس از رحلت آن حضرت مشغول غسل و کفن رسول خدا(ص) شدند، درحالیکه اشک از دیدگانشان جاری بود با این جملهها درد فراق پیامبر را تسکین میبخشید:
پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشتهای بریده شد که جز در مرگ تو چنان گسستنی دیده نشده است. با مرگ تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیامهای آسمانی از هم گسست.
عمر آن حضرت شصتوسه سال بود. در چهلسالگی به پیغمبری مبعوث شد و پس از بعثت، سیزده سال در مکه زیست و بعد از هجرت ده سال در مدینه زندگی کرد.
اي اهل مدينه، فتنه بنيان مکنيد
بر آل علي، اینهمه عصيان مکنيد
گر لاله نريزيد به تابوت حسن
شرمي ز رسول، تیرباران نکنيد!!!
در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی علیهالسلام و فاطمه سلامالله علیها به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند.تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: “خدایت سلام میرساند و میگوید نام فرزند خود را حسن بگذار.”
امام حسن مجتبی علیهالسلام از مظلومترین امامان معصوم هستند هنوز هفت سال از عمر شریف ایشان نگذشته بود که جد بزرگوارش پیامبر صلیالله علیه و آله از دنیا رحلت کردند. با وفات پیامبر(ص) مظلومیت و غربت او و خاندانش نیز آغاز شد. دوران کودکی را با غم از دست دادن مادر به سر رساند و دوران جوانی را با غم خانهنشینی پدر و مشاهده مظلومیتهای آن امام خار در چشم و استخوان در گلو و شهادت مظلومانهاش به پایان رساند. امام حسن مجتبی علیهالسلام دوران امامت خود را با از دست دادن حکومتی که حق مسلم او بود تحمل کرد.
تلاش موفق امام حسن برای به کرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامهی عمل بپوشاند. بهاینترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.
مظلومیت آن بزرگوار بهاندازهای بود که در هنگام دفن بدن مطهرش نیز جنازه مبارکش را تیرباران کردند.
سه شنبه 95/09/09
امام رضا(ع): بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست.
5سال آخر امامت علی بن موسی الرضا (ع) در زمان خلافت عبدلله مامون گذشت.او که ارکان حکومت خویش را متزلزل می دید، با ارائه پیشنهاد مزورانه ولایت عهدی به امام رضا (ع)، در پی این بود که با این پیشنهاد و تهدید ایشان به قبول این پیشنهاد که به هیچ عنوان مورد قبول امام نبود، به 3هدف خویش دست یابد:
1- دورساختن وجود امام رضا از مدینه و خنثی سازی هرگونه قیام شیعیان و نیز بنی عباس بر علیه حکومت نامشروع خود
2- با آوردن امام به مرو و تحمیل ولایت عهدی به ایشان، مقداری از فشارها و تهدیدهای احتمالی از سوی علویان و ایرانیان را فرو نشاند.
3- مردم با دیدن حضور امام رضا علیه السلام در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند.
یاسر خادم امام رضا علیه السلام می گوید:
پس از آن که ولایت عهدی امام رضا علیه السلام استقرار یافت، دیدم که امام علیه السلام دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، به خدا چنین عرض کرد:
«خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایت عهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی».
امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدی اجباری هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود:
«تو چکاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری».
مامون وقتی صراحت گفتار و رفتار امام رضا را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود؛ لذا تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
مردم و دوستداران آن امام وقتی که خبر شهادت حضرت را شنیدند ازدحام کردند و گفتند که مأمون با نیرنگ امام علیه السلام را کشته است. مأمون شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتی دیگر موکول شده است. مأمون از ترس این که آشوبی برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند.
امام رضا علیه السلام هم چون اجداد پاکش، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بود و همه چیز را در خط بندگی خدا دنبال می کرد. زهد و عبادت و راز نیاز و مناجات و سجده های طولانی او، نشان می داد که دلداده خداست. رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام را از مدینه به خراسان برعهده داشت، در این باره می گوید: «سوگند به خدا، مردی را ندیدم که با تقواتر از امام رضا علیه السلام باشد و در همه ساعات زندگی یاد خدا کند و به اندازه او خوف از عقاب خدا را در دل