موضوع: "مناسبت ها"
سامرا در سفرنامه
پنجشنبه 95/09/18
مدفن عسكريين(ع) :
مدفن مطهر امامين الهمامين بقعه و گنبد بسيار بزرگ، دومناره و صحن وسيع دارد كه همه آنها را، در عهد فتحعلى شاه قاجار، خوانيندنبلى خوى ساختهاند. متصل به همان صحن مقدس، بر روى سرداب و محل غيبتحضرتصاحب عجل الله فرجه در عهد خاقان، كه محمد على ميرزاى مرحوم وزير بغدادرا شكست فاحش داده، سامره را متصرف شد، مسجد و صحن ساخته است.
[سامره] به قدر سى صد خانوار جمعيت دارد و ربع فرسنگ دوره قلعه سامره است،ليكن همه قلعه معمور نيست و ديوار قلعه سامره را محمدشاه هندى از گچ و آجرساختهاند و برجهاى بسيار محكم به دورش انداخته.
هواى سامره چون بهشت است و خاكش عنبر سرشت. اكثر از سنگ ريزههايش سليمانىاست و سبز و زرد و مرجانى؛ زيرا كه، از كثرت خوشى هوا در آن دشتباصفا، سنگشبدان طريق مصفا شود. همه روزه كه به جهت تفرج و تماشا به آن دشت و صحرامىرفتيم، از آن سنگ ريزهها برمىچيديم و با جيب و دامان به منزل مىكشيديم.
چون حضرت امام علىالنقى(ع) را از مدينه طيبه خارج كردند و به سامره آوردند،مىفرمودند كه:
«خرجت من المدينه كرها و دخلتبسر من راى كرها و ان خرجت منها خرجت كرها».
شخصى عرض كرد كه از چه بابت اين فرمايش را مىفرماييد؟
فرمودند: «لطيف هوائها و قله دائها و عذب مائها»؛ يعنى به جهتپاكيزگى هوايش و كمى دردش و شيرينى آبش.
سامرا در سفرنامه
پنجشنبه 95/09/18
سفرنامه سيفالدوله :
روز دوشنبه دهم، از تكريد نه ساعت كلك رانده بهآستانه متبركه عسكريين، كه موسوم به سامره و سرمنراى است، مشرف شديم.
آبادى خود سامره قدرى دور از شط در زمين هموار ريگ بومى واقع است. به قدرهزار خان[وار] جمعيت دارد. [در] همه عرب به خوشى آب و هوا معروف است. بيستسال قبل، از لكناهور هند وجهى آورده، قلعه ساختند.
زندان على بن نارمش
پنجشنبه 95/09/18
زمانى امام حسن عسكرى(ع) را به زندان «على بننارمش»بردند. او از دشمنان سرسخت آل على(ع) شمرده مىشد. ولى تحت تاثير جذبه معنوىو سيماى ملكوتى امام قرار گرفت. هنوز بيش از يك روز از دستگيرى امام نگذشتهبود، كه در برابر امام خاضع شد، چهره بر خاك نهاد و تا خروج امام از زندان،ديده از زمين برنداشت.
او، از آن پس، بيش از همه امام را مىستود و در شناخت جايگاه امام از همهبصيرتر بود.
خبر قتل
پنجشنبه 95/09/18
هنگامى كهمهتدى (چهاردهمين خليفه عباسى) سرگرم جنگ با مواليان ترك بود،براى امام حسنعسكرى(ع) نامه نوشتم كه: «آقاى من! خدا را سپاس كه شرمهتدى را از مابازداشت، شنيدهام او شما را تهديد كرده و گفته است: به خدا آنها (اهلبيت(ع» را نابود مىكنم.»
امام حسن(ع) به خط خود چنينپاسخ داد: «اين گونهرفتار او، عمرش را كوتاه كرد. از امروز تا پنج روزبشمار؛ او در روز ششم،بعد از آنكه خوار گرديد، كشته خواهد شد.»
همانگونهكه امام(ع) فرموده بود،تحقق يافت.
يادگارى
پنجشنبه 95/09/18
به محضر امام حسن عسكرى(ع) رفتم و تقاضا كردم برايم به خط خود چيزى، بهرسم يادگار، بنويسد تا هر وقت كه خط آن بزرگوار را ديدم، بشناسم.
فرمود: بسيار خوب. احمد، خط درشت و ريز به نظرت گوناگون است، مبادا به شكبيفتى!
آنگاه دوات و قلم خواست. تقاضا كردم قلمى را كه با آن مىنويسد، (بهعنوان تبرك) به من ببخشد.
وقتى از نوشتن فارغ شد، با من صحبت كرد؛ قلم را با دستمال پاك كرد، به منداد و فرمود: «بگير، احمد».
گفتم: فدايتشوم؛ مطلبى در خاطر دارم و به خاطر آن اندوهگينم. مىخواستم ازپدرتان بپرسم، توفيق نيافتم. اكنون مىخواهم از شما بپرسم.
فرمود: آن مطلب چيست؟
پاسخ داد: مولاى من، راويان از پدرانتان نقل كردهاند كه: «پيامبران بر پشت،مومنان به طرف راست، منافقان به طرف چپ و شيطانها به رو مىخوابند.»
فرمود: اين روايت درست است.
عرض كردم: مولاى من! هر چه مىكوشم به طرف راستبخوابم، نمىتوانم.
امام حسن(ع) لختى سكوت كرد. آنگاه فرمود: «احمد، نزديك بيا.» نزديكش رفتم.
فرمود: دستت را زير لباستببر؛ چنين كردم. آنگاه حضرت، دست راستخود را بهپهلوى چپ و دست ديگرش را به پهلوى راستم كشيد و اين كار را سه بار تكراركرد. از آن زمان به بعد، نمىتوانم به پهلوى چپ بخوابم