موضوع: "دلنوشته های طلاب"

از حال دلم غافل شده ام

می شود دوباره اشک هایم را به من باز گردانی…؟

از حال دلم غافل شده ام ساعت هایم میگذرند اما من تنها به گفتن خدایا شکرت بسنده می کنم نکند روحم درگیر دنیا شده است..؟ می شود دوباره اشک هایم را به من باز گردانی همان خلوت های شبانه ام را…

خــــــــدایا مرا ببخش که از حال دلـــــــــم غافل شده ام…

این بار جور دیگری مرا دریاب…

ظلمت نفسی....

 خودمان را فراموش کرده ایم، همچون دایه ای دلسوز تر از مادر که تمام همتش را گذاشته برای تر و خشک کردن بچه مردم!

چی بخورد، چی بپوشد، کی بخوابد. همین که او لذت ببرد برایمان کافی ست. 
بچه مردم را پنجاه سال، بلکه هشتاد سال پرورش می دهیم و بزرگ می کنیم و بعد در یک لحظه تاریخ ساز با همه وابستگی ها و احساس مالکیت ها؛ به صاحبش بر می گردانیم. 
درد دل کندن که بسی جان فرساست از یک طرف، فراموش کردن خودمان؛ خود واقعیمان، از طرف دیگر چون دیوارهای بهم نزدیک شده یک اتاق بی روزنه، می چلاندمان!
با حسرتی فراگیر، از آن بالا به بچه مردم نگاه می کنیم که گنجیه وار دفنش می کنند.ترجیح بندی قدیمی ذهنمان را پر می کند:
“مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک
         چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم…

بهار آشنایی...

ماه رمضان، بهار آشنایی است؛ بهار دوستی که سر زده است دوباره؛ فرصتی که می شود همه استعدادهای عرفانی را کشف کرد؛ بهاری که می شود در آن، زندگی را دوباره از سر گرفت و زندگی را نه از کرختی بیدار شدن پس از طلوع آفتاب، زندگی را نه با قرآن های روی تاقچه یا کنار اسفند برای بدرقه یا استقبال، بلکه زندگی را با قرآن هایی در دل، قرآن هایی زیر لب، قرآن هایی که در ثانیه هامان تزریق می شوند، از سر بگیری

آهای دنیا با توام...

آهای دنیا به خواب خرگوشیت ادامه بده ایشان هنوز نرسیده اند

آهای شبه مسلمان بخواب که امروز هم رسوا کننده ات نرسیده است

آهای مستکبران برانید اسب قدرت را که صاحب عصر باز هم نیامده

آهای مستضعف باز هم ناله بزن ، باز هم خرد شو در درون که آفتاب ظلم امروز را هم با آرامش طلوع کرد

آهای انسان دلسوخته انسان ، انسان باز هم جمعه شد و او نیامد

اما دنیا ، شبه مسلمان ، مستکبر و مستضعف ،انسان ، انسان این پایان دنیا نیست که به والله

قسم او خواهد آمد و هر کس را سر جایش خواهد نشاند

آسمان دل گرفته

اینجا هوا بارانی است گویا آسمان هم کم طاقت شده و برای نبودنت زیر گریه زده

گویا دیگر آسمان هم طاقت دیدن زمین بدون شما  را ندارد

و شاید هم از پلیدی و گناه ما خسته شده

و می بارد به امید آنکه بارشش پلیدی ها را بشوید و زمین را آماده ظهور شما کند 

غروب است غروب جمعه ای دیگر

غروبی بارانی

آسمانی دل گرفته

و زمینی غربت زده

ببار آسمان

آنقدر ببار که پاکمان کنی شاید لایق دیدار شدیم

ببار و بخوان

اللهم عجل لولیک الفرج

که گفته اند دعای زیر باران به اجابت نزدیک است

اللهم عجل لولیک الفرج