موضوعات: "بدون موضوع" یا "نکات ناب روان شناسی" یا "درمحضر بزرگان"
سینه زنی در کلیسا
پنجشنبه 97/09/22
در سفری که به همراه خانواده به یکی از کشورهای اروپایی داشتم، روز یکشنبه به کلیسایی که در نزدیکی محل سکونتمان بود، رفتیم. مراسم دعا و موعظه به پایان رسید. سپس کشیش جوانی شروع به خواندن مطالبی شبیه روضه های ما شیعیان کرد و مردم هم مشغول سینه زنی شدند. من از این عمل آن ها بسیار تعجب کردم؛ زیرا سینه زنی جزء آیین شیعیان است، پس چگونه است که این رسم سر از کلیسا درآورده؟
پس از پایان عزاداری، به دیدن آن کشیش رفتیم و از چگونگی پیدایش این گونه عزاداری سؤال کردیم. وی گفت: من مدت ها بود که احساس می کردم مراسم کلیسا تکراری و بی روح شده است، به همین دلیل دنبال راهی برای ایجاد جذابیت در برنامه های کلیسا بودم تا این که به ایران آمدم و 2 سال در تهران، در روز عاشورا مراسم عزاداری شیعیان را از نزدیک دیدم. سپس به لبنان و سوریه رفتم و شبیه این مراسم را در آنجا دیدم. بنابراین از مراسم عزاداری آن ها در عزاداری برای حضرت عیسی الگوگیری کردم و چند کلیسای دیگر نیز این روش را از ما تقلید کردند و جالب است بدانید که حضور جوانان در کلیساهایی که از این نوع عزاداری الگو برداری کرده اند، چندین برابر شده و همچنین فساد در آن مناطق به گونه چشم گیری کاهش پیدا کرده است!
هدی مقدم (برگرفته از نشریه طلیعه، ص 6)
ديروز شيطان را ديدم.!
پنجشنبه 97/09/22
ديروز شيطان را ديدم.!
در حوالي ميدان بساطش را پهن کرده بود؛ فريب ميفروخت.
مردم دورش جمع شده بودند، هياهو ميکردند و هول ميزدند و
بيشتر ميخواستند.
توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،دروغ و خيانت،جاهطلبي،بی غیرتی و …
هر کس چيزي ميخريد و در ازايش بهایی ميداد.
بعضيها تکهاي از قلبشان را ميدادند
و بعضي پارهاي از روحشان را.
بعضيها ايمانشان را ميدادند
و بعضي آزادگيشان را.
شيطان ميخنديد و دهانش بوي گند جهنم ميداد.
حالم را به هم ميزد. دلم ميخواست همه نفرتم را توي صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند.
موذيانه خنديد و گفت: من کاري با کسي ندارم،فقط
گوشهاي بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا ميکنم
نه قيل و قال ميکنم و
نه کسي را مجبور ميکنم چيزي از من بخرد. ميبيني!
آدمها خودشان دور من جمع شدهاند.
جوابش را ندادم.
آن وقت سرش را نزديکتر آورد و گفت: البته
تو با اينها فرق ميکني. تو زيرکي و مومن.
زيرکي و ايمان، آدم را نجات ميدهد.
اينها سادهاند و گرسنه…
به جاي هر چيزي فريب ميخورند.
از شيطان بدم ميآمد. حرفهايش اما شيرين بود.
گذاشتم که حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت…
ساعتها کنار بساطش نشستم تا اين که چشمم
به جعبهاي عبادت افتاد که لا به لاي چيزهاي ديگر بود.
دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار يک بار هم شده کسي، چيزي از شيطان بدزدد.
بگذار يک بار هم او فريب بخورد.
به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.
توي آن اما جز غرور چيزي نبود.
جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت.
فريب خورده بودم، فريب.!
دستم را روي قلبم گذاشتم،نبود! فهميدم که
آن را کنار بساط شيطان جا گذاشتهام.
تمام راه را دويدم.
تمام راه لعنتش کردم.
تمام راه خدا خدا کردم. ميخواستم يقه نامردش را بگيرم.
عبادت دروغياش را توي سرش بکوبم و قلبم را پس بگيرم.
به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود.
آن وقت نشستم و هاي هاي گريه کردم.
اشکهايم که تمام شد،بلند شدم.
بلند شدم تا بيدليام را با خود ببرم که صدايي شنيدم،
صداي قلبم را.
و همانجا بياختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم.
به شکرانه قلبي که پيدا شده بود!!!!
راز نقطه ها...
چهارشنبه 97/09/21
گوشهای نشسته و تسبیحی به دست دارد ذکر میگوید، تکیه داده است به دیوار بیرونی مسجد، نه دیواری که مسجد از آنجا شروع میشود که دیواری که دور است. خیلی دور از مسجد، به قاعده حداقل سیصد متر!
سرم را بالا میگیرم و بعد پائین، این تکه خلوت است. زیاد. به سمتم میآید، نمیتوانم خودم را قایم کنم! میفهمم که لحظهای دیگر صدایم خواهد کرد، منتظر میشوم تا صدایش را بشنوم، صدایم میکند. لهجهای آذری دارد. میانسال است و بغض در گلویش از چند متری هم نمایان است و اشک چشمش اما باید نزدیک باشی و ببینی که حلقههایی از قطرههایی که خدا دوستشان دارد در گوشه چشمش منتظر یک فرمانند که بریزد پائین و بشوند مجوز ریختن گناهانش!
همسر میرود جلو تا راحت باشیم. قدمهایم سست میشوند و گوشه دیوار مسجد همکلامم میشود. تضمین میخواهد که خدا بخشنده است و امشب حتما او را میبخشد!
فکر میکنم! به اینکه احتمالا «م.ن» نماینده تامالاختیار خدا هستم امشب! در این گوشه از دیوار بیرونی مسجد جمکران.
به حکم حرفهایی که از بندگان خوب خدا خواندهام میگویمش که خدا حتما میبخشد. خدا حتما نگاهت میکند و خدا حتما ملائکهاش را میفرستد که برایت طلب مغفرت کنند و منتظر است که تو یک قدم! که نه ذرهای سمتش بیایی!
خیالش راحت میشود. دوست دارم حرف بزند. مشخص است که دوست دارد سرش را بگذارد به روی شانههایم و عبای رنگ طوسیام را پر کند از اشکهایش.
نمیدانم انتظار همسر آمد جلوی چشمم، گناهان خودم آمدند و یا خدا مرا انداخت از کنار این بندهاش کنار که مکالمهمان زود تمام شد!
شاید خدا خواست که با این بندهاش تنها باشد و شاید مثل همیشه چیزی گذاشت جلوی پایم که از زبان این بندهاش برسم به آنچه مدتهاست در ذهن دارم!
به آن حدیث از پدرم علی(ع) که فرمودهاند: نزد خدا گناهی که به توبه بینجامد محبوبتر است از عبادتی که موجب غرور شود.
و علی(ع) پدرم است حتی اگر سید نباشم که حبیبش رسول خدا(ص) گفته است: من و علی پدران این امت هستیم!
و باز «من» میمانم و راز نقطهها و راز نقطهای که دوست دارم میان «میم» و «نون» وجودم رها کنم، در این شب قدر آخر. و در این مسجد مقدس جمکران
چرا سجده
چهارشنبه 97/09/21
بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند.شما امواج الکترومغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی که استفاده می کنید و نمی توانید کنارهم بگذارید.دریافت می کنید.
هم چنین از طریق لامپ های روشن که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمی شود.
شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کنید.به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیس شارژ میشوید بدون اینکه بفهمید!
سر درد دارید!احساس ناراحتی می کنید! تنبلی در کار و درد در مکان های مختلف!
این را فراموش نکنید وقتی بعضی از این علایم را احساس کردید!راه حل همه ی این ها چیست!!؟؟
یک دانشمند غیر مسلمان (اروپایی)تحقیقاتی را شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب می رساند انجام داده است.گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین،زمین امواج الکترومغناطیس مغز را تخلیه خواهد کرد!این شبیه اتصال زمین(EART)ساختمان هایی است که احتمال برخورد سیگنال های الکتریکی(مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود.
بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود!
آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز میکند:
بهتر است پیشانی تان را بر خاک بگذارید!و آنچه شگفت انگیزتر است این که:
بهترین راه که پیشانی تان را بر خاک بگذارید حالتی است که رو به مرکز زمین باشید
چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهد شد.
و بیشتر تعجب خواهید کرد وقتی بدانید براساس اصول علمی ثابت شده که مکه مرکز زمین است.
و کعبه درست مرکز زمین است!
بنابراین سجده در نمازتان:
بهترین راه برای تخلیه ی سیگنال های مضر از بدن است!
این هم چنین کمال مطلوب برای زندگی به قادر مطلق است،او که جهان را اینگونه آفرید!
قادر متعال همواره از ما چیزی می خواهدانجام دهیم که برای خودمان مفید و سودمند است!
موضوعاتی وجود دارد که دلیل انجام قطعی آن را نمیدانیم،اما دیر یا زود ممکن است شما ذلیل آن را پیدا کنید!
در هر حال شما باید به خداوند متعال ایمان داشته باشید و بدانید هر آنچه برای او انجام میدهید بهترین برای شماست!
ما به خاک نمی افتیم تا امواج الکترومغناطیس تخلیه شود، بلکه برای اطاعت خدای قادر متعال سجده می کنیم!
ما به فرمان خدا اعتقاد داریم که همیشه در آن معرفتی است.
ایمان ما به خاطر آفریننده است.او همه چیز را می داند….
اما از آنجا که دلیل علمی وجود دارد لازم است به مردم نشان داده شود
تا هر آنچه مسلمانان انجام می دهند را ببینند.این برای همه خوب است.
هرکجا بوی خدا می اید.
چهارشنبه 97/09/21
هر كجا بوى خـــــــــــــــــــــدا مى آيد خلق بين بى سر و پا مى آيد
زانك جان ها همه تشنه ست به وى تشنه را بانگ ســــقا مى آيد
شـــــــيرخوار كرمـــــــند و نگـــــــران تا كه مــــــــادر ز كجا مى آيد
در فراقــــــــند و هـــــمه منـــــتظرند كز كجا وصــــــل و لقا مى آيد
از مســـــــلمان و جــــــهود و ترســا هر سحر بانــــگ دعــا مى آيد
خــــنك آن هوش كه در گوش دلــش ز آســـمان بانگ صــلا مى آيد
گـــــــوش خـــــود را ز جفا پاك كنـيد زانك بانـــگى ز سمــــا مى آيد
گـــــوش آلوده ننوشــــد آن بانــــــگ هر سزايى به ســـــزا مى آيد
چشـــــم آلوده مكـــن از خد و خــال كـــان شهنشـــــاه بقا مى آيد
ور شد آلوده به اشكش مى شــوى زانـك از آن اشـــك دوا مــى آيد
كاروان شكر از مصـــــر رســـــــــــيد شـــــرفه گــــــام و درا مـى آيد
هين خمــــــــــش كز پى باقى غزل شــــــــاه گوينــــده مـا مى آيد