طوفان جاهلیت
سه شنبه 94/03/05
در جنون لحظه ها وقت است فریاد کشیدن مارا در غم خونین یمنیان شکست ناله ناباوری مارا
الا ای دوست چه گویمت ز غریبی اشک ومین وطوفان بی خدایی
جاده راپیموده ایم وقت است بیاییم منتظر زنگ جلو داریم ، وقت است بیایم
در هوای خشم پرنده را جان پروازی نیست در رگبار گلوله در ختی رامیل شکوفه نیست
در آتشم چرا شیطان نمیمیرد
همه برای تعجیل درظهور امام زمان (عج)و فریاد رسی اواز مظلومان جهان دعا کنیم
نسخه شفا بخش
سه شنبه 94/03/05
یکی از سر چشمه های آرامش ، قرائت آیه الکرسی است
از امام باقر (ع) نقل است که کسی که آنرا تلاوت می کندهزار گونه ناراحتی از ناراحتیهای دنیا ونیز هزار نوع ناراحتی از ناراحتیهای اخروی از او دور میشود که کم ترین ناراحتی دنیوی فقر و کم ترین ناراحتی اخروی ، عذاب و کیفر در قبر است
مادر امام زمان کیست
شنبه 93/03/17
مادر امام زمان (علیه السلام) كیست؟
مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یكى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است كه به دنبال یك سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسكرى (علیه السلام) نایل مى گردد.
خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است:
جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج كند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند … ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شكست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تكرار شد … همه پراكنده شدند.
همان شب من در خواب دیدم كه حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع كرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نكشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند؛ حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسكرى (علیه السلام) كردند كه او نیز موافقت كرد … آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسكرى (علیه السلام) در آوردند … از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به كسى نقل نكردم ولى محبت به امام عسكرى (علیه السلام)باعث شد كه كم كم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و … بالاخره مریض شدم … چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینكه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و … به عیادت من آمدند و من از اینكه حضرت عسكرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شكایت كردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه كه او فرمودند تكرار كردم؛ آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این كار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اكنون به انتظار فرزندم عسكرى (علیه السلام)باش كه او را نزد تو خواهم فرستاد …
وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینكه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینكه یكى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشكرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از كنیزان كه از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین كردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود كه توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حكیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند … پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسكرى(علیه السلام) در آمدم …
و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.
بشربن سلیمان نحاسى كه از فرزندان ابوایوب انصارى و یكى از دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادى و عسكرى(علیهما السلام) و همسایه آن دو بزرگوار در سامرّا است، آورده است كه:
من احكام و آگاهیهاى لازم در مورد بردگان و اسیران را از سالارم حضرت هادى (علیه السلام) آموختم. و آن گرانمایه، این حقوق و احكام را به گونه اى به من تعلیم فرمود كه من بدون اجازه او نه برده اى مى خریدم و نه مى فروختم و همواره از موارد نامعلوم و نامشخّص، تا روشن شدن حكم آن دورى مى جستم و حلال و حرام را در این مورد به شایستگى درك مى كردم.یكى از شبها كه در منزل بودم و پاسى از شب گذشته بود درب خانه به صدا درآمد و یكى از خدمتگزاران حضرت هادى (علیه السلام) كه كافور نام داشت مرا مخاطب ساخت و گفت كه حضرت هادى (علیه السلام) مرا فرا خوانده است.
لباس خویش را به سرعت پوشیدم و به هنگامى كه وارد خانه آن جناب شدم، دیدم امام هادى با فرزندش حضرت عسكرى (علیه السلام) و خواهرش حكیمه آن بانوى آگاه و پرواپیشه، در حال گفتگو هستند.پس از سلام، نشستم كه آن حضرت فرمود: بشر! تو از فرندان انصار هستى و دوستى و مهر انصار همچنان نسل به نسل به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندانش به ارث مى رسد و شما بر آن صفا و محبّت باقى هستید و مورد اعتماد خاندان پیامبر.اینك! مى خواهم تو را به فضیلت و امتیازى مفتخر سازم كه هیچ كس از پیروان ما در این فضیلت به تو پیشى نگرفته است و تو را به رازى آگاه سازم كه كسى را آگاه نساخته ام و آن این است كه: تو را مأموریت مى دهم تا بانویى بزرگ و آگاه را كه بظاهر در صف كنیزان است،
خریدارى نمایى و او را به سر منزل مقصود و محبوبش راه نمایى.آنگاه نامه اى به خطّ و لغت رومى مرقوم داشت و با مهر مخصوص خویش آن را مهر زد و بسته ویژه اى كه زرد رنگ بود و در آن 220 دینار بود به من داد و فرمود: بشر! این نامه و كیسه زر را برگیر و بسوى بغداد حركت كن و پس از ورود بدان شهر، فلان روز، در كنار پل بغداد، منتظر كشتیهاى اسیران روم باش. هنگامى كه قایق حامل اسیران رسید و خریداران كه بیشتر آنها فرستادگان مقامات رژیم بنى عباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردى بنام عمر بن یزید نخّاس را كه در میان صاحبان برده است بیابى.
او كنیزى را با ویژگیهاى خاصّ خود در حالى كه لباس حریر ضخیم بر تن دارد براى فروش آورده است، امّا آن كنیز خود را پوشانده و از دست زدن و نگاه كردن خریداران سخت جلوگیرى مى كند، چرا كه بظاهر در میان بردگان است و خود در حقیقت از بانوان باشخصیت و پاك و آزاده مى باشد.فروشنده او را تحت فشار قرار مى دهد تا او را بفروشد امّا او فریاد آزادى و نجابت سر مى دهد و به خریدارى كه حاضر مى شود سیصد دینار به صاحب او بپردازد مى گوید: بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر تو در لباس سلیمان و برقدرت و شوكت او هم درآیى، من ذره اى به تو علاقه نشان نخواهم داد. و بدینگونه خریدارى را كه شیفته شكوه و عظمت و عفّت و پاكى اوست، نمى پذیرد و او را مى راند.سرانجام عمربن یزید به او مى گوید: من ناگزیرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چیست؟او خواهد گفت:
در این كار شتاب مكن! من تنها فرد امین و درستكار و شایسته كردارى كه برایم دلپسند باشد مى پذیرمدر این هنگام برخیز و به عمر بگو: من نامه اى به زبان رومى دارم كه یكى از شایستگان نوشته و ویژگیهاى مورد نظر این بانو، در شخصیت نگارنده آن جلوه گر است. شما این نامه را به او بده تا بخواند اگر تمایل داشت من وكیل نگارنده نامه هستم و این كنیز را براى او خریدارم.بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام)اضافه مى كند كه: من، برنامه را همانگونه كه امام دستور داده بود به دقّت پیاده كردم تا نامه را به او رساندم هنگامى كه نامه را دریافت داشت و بدان نگریست،
سیلاب اشك امانش نداد و بشدّت گریست و به عمر بن یزید گفت: اینك! مى توانى مرا به صاحب این نامه بفروشى. وسوگندهاى سختى یاد كرد كه اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد كشت و هرگز كسى را نخواهد پذیرفت.من بافروشنده براى خرید وارد گفتگو شدم و پس از تلاش بسیار كار به آنجا رسید كه عمر بن یزید به همان پولى كه سالارم امام هادى (علیه السلام) داده بود راضى شد و پس از دریافت همه آن 220 دینار، كنیز مورد نظر را تحویل من داد و در حالیكه از شادمانى در پوست خود نمى گنجید به منزل بازگشتیم تا او را به خانه حضرت هادى (علیه السلام) ببرم. همراه او به خانه رسیدیم، امّا او قرار و آرام نداشت نامه سالارم را گشود و پس از بوسه باران ساختن آن، نامه را به سر و صورت خویش مالید و به روى دیدگانش نهاد.من كه از رفتار او شگفت زده شده بودم، گفتم: آیا شما نامه اى را كه هنوز نگارنده آن را نمى شناسى بوسه باران مى سازى؟او گفت: بنده خدا! تو با اینكه فردى درست اندیش وامانتدار و فرستاده بنده برگزیده و محبوب خدا هستى، در شناخت فرزندان پیامبران ناتوانى.
پس گوش به سخنان من بسپار و با دل توجّه كن تا خود را معرّفى كنم و جریان شگفت انگیز خویش را برایت بازگویم. آنگاه گفت: من ملیكه هستم دختر یشوعا و نوه قیصر روم.مادرم از فرزندان حواریون است و دختر شمعون، جانشین حضرت مسیح(علیه السلام)داستان من شگفت انگیزترین داستانهاست. من سیزده ساله بودم كه جدم قیصر روم تصمیم گرفت مرا به عقد برادر زاده خویش در آورد، به همین جهت بیش از سیصد نفر كشیش و راهب از نسل حواریون و هفتصد نفر از اشراف و شخصیتهاى سرشناس كشور و چهار هزار نفر از فرماندهان ارتش و افسران و درجه داران لشكر روم و رؤساى عشائر را، در كاخ خود گرد آورده و تخت بسیار بلند و پرشكوهى را كه از انواع زر و سیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ كاخ قرار داد و برادرزاده اش را بر فراز آن دعوت كرد تا طىّ مراسم ویژه اى، مرا به ازدواج او، درآورد.امّ هنگام كه فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت و صلیبها گرداگرد او، آویخته شد و اسقفها در برابر او تعظیم كردند و انجیل مقدّس گشوده شد، بناگاه صلیبها از جایگاههاى بلند خود، فرو غلطیدند و ستونهاى تخت در هم شكست و آن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمین افتاد و بیهوش گردید.بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید و بندهاى وجودشان به لرزه درآمد و بزرگ آنان به نیاى من، قیصر روم گفت:
شاها! ما را از كارى كه شومى آن از زوال آیین مسیح خبر مى دهد، معذور دار!
جدّم آن حادثه تكان دهنده را به فال بد گرفت و به اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند و صلیبها را بالا برند و بجاى آن جوان نگون بخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد و بدینوسیله شومى پدید آمده را، با نیكبختى و سعادت فرد دوّم، برطرف سازد.
امّا هنگامى كه اُسقفها به دستور قیصر روم عمل كردند، همان تلخى كه براى برادرزاده اوّل او پیش آمده بود براى دوّمى نیز رخ داد. مردم وحشتزده پراكنده شدند. نیاى بزرگم، قیصر روم، اندوهگین و ماتم زده برخاست و وارد قصر خویش شد و پرده هاى كاخ افكنده شد و ماجرا تمام شد و در هاله اى از ابهام و نگرانى قرار گرفت.
شب فرا رسید و آن روز دهشتناك سپرى شد. من همان شب در خواب دیدم كه حضرت مسیح (علیه السلام) به همراه وصىّ خود شمعون و گروهى از حواریون وارد كاخ جدّم قیصر روم شدند و منبرى پرفراز و شكوهمند در همان نقطه اى كه جدّم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند، درست در همین لحظات بود كه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) با گروهى از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند. حضرت مسیح (علیه السلام) به استقبال آن حضرت شتافت و او را در آغوش كشید.
پیامبر اسلام به او فرمود: من آمده ام تا ملیكه، دختر شمعون را براى پسرم خواستگارى كنم. و در همانحال دیدم كه آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسكرى، اشاره فرمود.مسیح نگاهى به شمعون كرد و گفت: افتخار بزرگى به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند كن و دخترت را به فرزند او بده.و شمعون هم گفت: پذیرفتم.پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود درآورد و بر این ازدواج مسیح (علیه السلام) و حواریون و فرزندان محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) گواه بودند.
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم امّا ترسیدم خواب خود را بر پدر و جدّم بازگویم.از آن پس قلبم از محبّت حضرت عسكرى، مالامال شد به گونه اى كه از آب و غذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیمارى سختى دچار گشتم.جدّم بهترین پزشكان كشور را یكى پس از دیگرى براى نجات من فرا خواند، امّا بیهوده بود و آنان كارى از پیش نبردند و هنگامى كه جدّم از نجات من نومید شد به من گفت: نور دیده ام! دخترم! براى نجات جان و شفاى بیماریت چه كنم؟ آیا چیزى به نظرت نمى رسد؟
من گفتم: نه! درهاى نجات را به روى خود مسدود مى نگرم،
شما اگر ممكن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانهاو شكنجه گاهها آزاد و كُند و زنجیر از دست و پاى آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید كه در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند.جدّم به خواسته من جامه عمل پوشاند و براى شفاى من: همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت و من نیز خویشتن را اندكى سالم و با نشاط نشان دادم و كمى غذا خوردم و جدّم شادمان گردید و بر محبّت بر اسیران و احترام به آنان تأكید كرد.چهار شب از آن رؤیاى شكوهبار گذشته بود كه خواب دیگرى دیدم.گویى دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتى به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتى، به دیدار من آمدند.مریم پاك، رو به من كرد و گفت: این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.
من دامان آن بانوى بزرگ را سخت گرفتم و گریه كنان از اینكه حضرت عسكرى از دیدار من سرباز مى زند و به خوابم نمى آید به مادرش شكایت بردم.
فاطمه (علیها السلام) فرمود: ملیكه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا كه مشرك هستى. این خواهرم مریم است كه از دین شما بیزارى مى جوید، اگر براستى دوست دارى خشنودى خدا و مسیح (علیه السلام) و مریم را بدست آورى و به دیدار حسن من، مفتخر گردى بگو اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابى محمد رسول الله.
من به دعوت دخت گرانقدر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)اسلام آوردم و به یكتایى خدا و رسالت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) گواهى دادم. بانوى بانوان مرا در آغوش كشید و خوش آمد گفت و فرمود: اینك در انتظار دیدار پسرم باش!…
از خواب برخاستم، امّا شور و شوق دیدار ابو محمّد، حضرت عسكرى، كران تا كران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم كه شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامى كه او را دیدم به او گفتم: سرورم! محبوب قلبم! پس از اینكه، قلب مرا لبریز از مهر و عشق پاك خود كردى، به من بى مهرى نمودى؟
فرمود: تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرك تو بود و اینك كه به راه توحید و توحید گرایى گام سپرده اى، همواره به دیدارت خواهم آمد تا خداوند ما را یك جا گرد آورد.
و آن گرانمایه از آن روز تاكنون مرا ترك نكرده و هر شب به خواب من آمده است.
بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام)مى گوید: من كه از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: با این شرایط، شما چگونه به اسارت رفتى و در صف اسیران قرار گرفتى؟گفت: حضرت عسكرى، شبى در عالم رؤیا به من خبر داد كه بزودى جدّت، سپاهى گران براى نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهى از دوشیزگان در لباس خدمتگزار و بطور ناشناس همراه آنان بیا…من طبق رهنمود ابومحمد چنین كردم و طلایه داران سپاه مسلمین، ما را به اسارت گرفتند وتا الان كه سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ كس نمى داند كه من دختر پادشاه روم هستم.
پرسیدم: شگفتا! شما كه دختر پادشاه روم هستى چگونه به زبان عربى سخن مى گویى؟پاسخ داد: این بخاطر شدّت محبّت جدّم نسبت به من بود كه مرا با همه وجود وامكانات به آموزش، دانش و بینش تشویق كرد و بانوى مترجم و زبانشناسى را همواره در خدمت من قرار داد تا با كوشش و تلاش بسیار، زبان عربى را بطور شایسته و بایسته به من آموخت.بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام) مى افزاید:
هنگامى كه او را به سامرّا و به محضر حضرت هادى (علیه السلام) آوردم امام (علیه السلام) ضمن خوش آمد و احترام به او پرسید: پیروزى اسلام و مسلمانان و شكست رومیان را چگونه دیده است؟ و در مورد شكوه و عظمت خاندان وحى و رسالت چه فكر مى كند؟نرجس گفت: شما كه از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟حضرت به او فرمود: من در این اندیشه ام كه مقدم شما را گرامى دارم. اینك، كدامین یك از این دو راه را براى گرامیداشت خود مى پسندى: دریافت سرمایه كلانى از طلا و نقره همچون ده هزار درهم یا بشارت و نوید به افتخار ابدى و همیشگى، كدامیك؟پاسخ داد:
سرورم! دوّمى را، مژده به شرافت و نیكبختى جاودانه را.امام هادى (علیه السلام) فرمود: پس تو را نوید باد به فرزند گرانمایه اى كه حكومت عدل و داد را در جهان، پى خواهد افكند و بر شرق و غرب گیتى حكومت خواهد نمود و زمین را لبریز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همانگونه كه از ظلم و بیداد لبریز باشد.پاسخ داد: سرورم! چه كسى و چگونه؟فرمود: از همان شخصیت والایى كه پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح و شمعون براى او خواستگارى كرد و در حضور مسیح و جانشین او، تو را به عقد او درآورد. اینك آیا او را مى شناسى؟پاسخ داد: آرى! از همان شب جاودانه اى كه به دست مادر گردانقدرش فاطمه(علیها السلام) اسلام آوردم،
تاكنون شبى بدون عشق و ارادت معنوى به وجود مقدّس او سحر نكردم و هر شب نیز خواب او را دیده ام. امام هادى (علیه السلام)به یكى از خدمتگزاران فرمود: كافور! خواهر گرانقدرم حكیمه را فرا خوان.هنگامى كه آن بانوى بزرگ وارد شد امام هادى (علیه السلام) خطاب به او فرمود: حكیمه! این همان دوشیزه است… .و حكیمه او را در آغوش كشید و مورد تكریم و مهر قرار داد وشادمانى خویش را از دیدار او اعلان كرد.
حضرت هادى (علیه السلام) به خواهر گرانقدرش فرمود: دختر پیامبر! اینك او را نزد خویش ببر و مقررّات و قوانین دین را آنگونه كه مى باید به او بیاموز كه او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار قائم خواهد بود.
ماه شعبان
سه شنبه 93/03/13
ماه شعبان
ماه هشتم از ماههای قمری، ماهی بسیار شریف و منسوب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است
پیامبر فرمود:«شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه خدا. هر کس یک روز از ماه من را روزه بگیرد، من در قیامت شفیع او خواهم بود.»
پیامبر ماه شعبان را روزه میداشت و آن را به ماه رمضان وصل میکرد.
هنگامی که ماه شعبان فرا می رسید امام سجاد علیه السلام اصحاب خود را فرا میخواند و درباره فضیلت این ماه سخن گفت. آنگاه میفرمود:«هر کس برای محبت پیامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را در روز قیامت مشمول کرامت خود میگرداند و بهشت را برای او لازم می شمارد.»
بر هر حال علاوه بر روزه که فضیلت بسیاری دارد، اعمال دیگری همچون نماز و اذکار و دعاها و استغفار نیز در این ماه وارد شده است که در کتاب شریف مفاتیح الجنان در فصل اعمال ماه شعبان ذکر شده است.
حوادث و وقایع تاریخی فراوانی نیز در ماه شعبان روی داده که مهمترین آن ولادت امام حسین و امام علی بن الحسین و امام مهدی و حضرت ابوالفضل علیهم السلام است.
اعمال ماه شعبان چیست؟
شعبان ماه بسیار شریفی است و به حضرت سید انبیاء(ص) منسوب است و آن حضرت این ماه را روزه میگرفتند و به ماه رمضان وصل میکردند و میفرمودند شعبان، ماه من است هر که یک روز از ماه مرا روزه بگیرد بهشت برای او واجب میشود.
به گزارش ایسنا در این ماه عزیز یکسری اعمالی از سوی معصومین(ع) و بزرگان دینی به ما رسیده که همگی برای رسیدن به مقام قرب الهی و عبادت و بندگی خداوند متعال استدر ادامه به برخی از این اعمال اشاره میکنیم
اعمال ماه شعبان
۱ - مناجات شعبانیه، مناجات معروفی است و اهلش به خاطر آن با ماه شعبان مانوس شده و به همین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند. سزاوار است که این مناجات در تمام ماه خوانده شود
۲ - از اعمال مهم در این ماه، روزه است؛ به اندازهای که با حال انسان مناسب باشد. امام صادق (ع) فرمود: (کسی که روز اول ماه را روزه بگیرد، حتما وارد بهشت میشود و کسی که دو روز را روزه بگیرد، خداوند در هر شب و روزی (به چشم رحمت) به او مینگرد و در بهشت نیز به این نگاه ادامه میدهد؛ کسی که سه روز روزه بگیرد، با خداوند در عرش و بهشت او دیدار میکند.)
همچنین روایت شده که در هر روز پنجشنبه ماه شعبان آسمانها را زینت میکنند. پس ملائکه عرض میکنند خداوندا بیامرز روزهداران این روز را و دعای ایشان را مستجاب گردان و در روایت نبوی آمده است که هر که روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد حقّتعالی ۲۰ حاجت از حوائج دنیا و ۲۰ حاجت از حاجتهای آخرت او را برآورد.
۳ - در هر روز از شعبان در هنگام ظهر و در شب نیمه آن صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد علیهالسلام روایت شده، خوانده شود که به شرح ذیل است
اَللّهُمََّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِکَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْیِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْکِ الْجارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَةِ یَامَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْکَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکینِ وَ مَلْجَاءِ الْهارِبینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً کَثیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضاً وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَ قَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْکَ وَ قُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الاْبْرارِ الاْخْیارِ الَّذینَ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبی بِطاعَتِکَ وَلا تُخْزِنی بِمَعْصِیَتِکَ وَارْزُقْنی مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَ اَحْیَیْتَنی تَحْتَ ظِلِّکَ وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبانُ الَّذی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذی کانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ یَدْاَبُ فی صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فی لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فی اِکْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلی مَحَلِّ حِمامِهِ. اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَی الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لی شَفیعاً مُشَفَّعاً وَ طَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً وَاجْعَلْنی لَهُ مُتَّبِعاً حَتّی اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّی راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبی غاضِیاً قَدْ اَوْجَبْتَ لی مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَ اَنْزَلْتَنی دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الاْخْیارِ
۴ - هر روز ۷۰ مرتبه ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود و همچنین در این ماه صلوات بسیار فرستاده شود
۵ - از اعمال مهم این ماه، عمل کردن به روایت امیرالمؤمنین (ع) است که فرمودند
(در هر پنجشنبه از ماه شعبان، آسمانها زینت شده و آنگاه فرشتگان عرض میکنند: خدای ما! روزه داران شعبان را ببخش و بیامرز و دعایشان را اجابت فرما!)
بنابراین کسی که دو رکعت نماز به جا آورد که در هر رکعت سوره فاتحه را یک بار و توحید را ۱۰۰ بار بخواند و بعد از سلام دادن، ۱۰۰ بار نیز صلوات بفرستد، خداوند تمام خواستههای دینی و دنیایی او را برآورده میفرماید و کسی که یک روز از آن را روزه بگیرد، خداوند بدن او را بر آتش حرام میکند.
۶- هر روز ۷۰ مرتبه ذکر « اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَیُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود. و در بعضی روایات “الْحَیُّ الْقَیُّومُ” پیش از “الرَّحْمنُ الرَّحیمُ” است و عمل به هر دو خوبست و از روایات استفاده میشود که بهترین دعاها و ذکرها در این ماه استغفار است و هر کس هر روز در این ماه ۷۰ مرتبه استغفار کند مثل آن است که ۷۰ هزار مرتبه در ماههای دیگر استغفار کند
صدقه دادن در این ماه اگرچه به اندازه نصف دانه خرمایی باشد، خوب است و خداوند بدن صدقه دهنده را بر آتش جهنم حرام میکند
از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که آن حضرت در باب فضیلت روزه رجب فرمود چرا غافلید از روزه شعبان؟ راوی عرض کرد یابن رسول الله چه ثوابی دارد کسی که یک روز از شعبان را روزه بگیرد؟
حضرت فرمود به خدا قسم بهشت ثواب اوست.
عرض کرد یابن رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: صدقه دادن و استغفار. هر کس در ماه شعبان صدقه دهد، خداوند آن صدقه را رشد دهد همچنان که یکی از شما شتر تازه متولد شدهای را تربیت میکند تا آن که در روز قیامت به صدقه دهنده برسد در حالتی که به اندازه کوه اُحُد شده باشد.
۸- در کل این ماه هزار بار ذکر « لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ » را که ثواب بسیار دارد؛ گفته شود. از جمله آن که عبادت هزار ساله در نامه عملش نوشته شود.