مرز سالمندی
شنبه 95/07/10
چو آمد به نزدیک سر تیغ شصت
مده می که از سال شد مرد، مست
اینکه سالمندی از چه سنی آغاز می شود و به چه کسی کهن سال می گویند، پرسشی است که درباره آن سخن های بسیار گفته اند. نویسنده کتاب کهن ذخیره خوارزمشاهی در این باره این گونه آورده است:«عمر بر چهار بخش است: یک بخش، روزگار پروردن و بالیدن و فزودن است، و این تا کما بیش پانزده سال و شانزده سال باشد و دوم، روزگار رسیدگی و تازگی است و این تا مدت سی سال باشد و در این مدت، فزودن و بالیدن تمام شود. پس از آن، روزگاری اندک است… که تا مدت سی و پنج سال باشد و بعضی را تا چهل سال و تا این روزگار، هنوز روزگار جوانی باشد و سوم، روزگار کَهْلی است و کَهْل را به پارسی «دوموی» خوانند و در این روزگار، بهری از قوّت جوانی با وی باشد و این تا مدت شصت سال باشد. پس از این، روزگار پیری باشد.» فردوسی، شاعر شاهنامه نیز در اشارتی، شصت سالگی را مرز سالمندی می شمارد:
هر آن گه که سال اندر آمد به شصت
بباید کشیدن ز بیشیش دست
سالمندان
شنبه 95/07/10
در اطرافمان هر روز آدم های بسیاری را می بینیم که ورق تقویم ها، حسابی از سروصورتشان رد شده است. گویا چهره خسته شان را با خط هایی عمیق نقاشی کرده اند. اینان که از زمستان های زندگی، برفی همیشگی بر سر دارند، نمایندگان کهن سال یک نسلند؛ نسلی که از روزها و سال ها، خاطرات زیادی را در کوله بار عمرشان انبار کرده اند. ما به این نسل و به سپیدی ها و تجربه هایشان سخت محتاجیم و وظیفه داریم حرمتشان را حفظ کنیم. ما به آنها که این طور ما را به این زندگی و زندگی را این گونه به ما تحویل داده اند، مدیونیم.
ده دقیقه هایی که حاضر نیستیم برای تیز کردن تبرهامون وقت بزاریم
پنجشنبه 95/07/08