ریشههای کار کشته
چهارشنبه 97/10/19
یک گیاه بیابانی را تصور کن.
میخواهی از ریشه در بیاوریاش؛ ولی هر چه سعی میکنی، کمتر نتیجه میگیری. انگار شرایط سخت و گرم و خشک بیابان، ریشهها را ضخیمتر و عمقیتر کرده است.
ریشهها به هم میگویند: گیریم که هوا گرم و خشک است؛ گیریم آسمان با خاک اینجا قهر کرده و باران نمیبارد؛ مهم نیست، ما ریشههایمان را آنقدر در دل خاک نفوذ میدهیم که قطرهای آب پیدا کنیم… . و همین کار را هم میکنند. ریشهها به مثابه باورها و اعتقادات یک آدمی، عمیق و قدرتمند میشوند. اینطور است که گیاه بیابانی را باید بیخیال شوی؛ وگرنه دستهایت از تیزی تیغهایش آزرده میشوند. ریشهها کاری به کمبود نیروها و امکانات ندارند. آنها تا جایی که میشود، نفوذ میکنند و نفوذ آنها در دل خاک، گیاه را راسختر میکند. ریشهها، باورِ گیاهند. باورها و اعتقادات، عجب چیزهای عجیبیاند! اساطیریترین واژهای که معجزهآساترین کارها در تاریخ کرده است. وقتی به انجام دادن کاری باور داشته باشی، اگر همه بادها هم مخالف تو بوزند، باز هم «تو» برندهای. نورِ باور که آذینِ اندیشه تو باشد، درخشندهترینی، پایدارترین؛ مثل همان گیاه پر از تیغِ بیابانی، از ریشه درآوردنت دشوار میشود. آن وقت گلها و بوتهها و درختهای باغهای سرسبز استوایی به تو حسودی میکنند. حسودی میکنند که ریشهات عمیقتر شده. حسودی میکنند که تو این همه استواری؛ ولی آنها با بارانهای تند موسمی میشکنند و ریشهکن میشوند. اعتقاد، چیز عجیبی است. ریشهدار بودن آن مقولهشگفتانگیزی است. ریشهدار بودن، برای قیام کردن علیه دیگران، دیگرانی که تو را و ریشهدار بودن تو را نمیخواهند، برگ برنده توست. اعتقاد به پیروزی، عمق و نهایت توست. بال پرواز توست. سلاح بُرَنده تو در هر قیام و انقلابی است. گفتم انقلاب… یادم افتاد انقلاب خودمان هم بهسبب اعتقاد و ریشهدار بودنمان پیروز شد… ما گلهای بیابانیای بودیم که ریشههایمان در عمق خاک، سرود اتحاد میخواندند.
تأثیر عمل در هدایت بشر
شنبه 97/10/15
«تأثیر عمل در هدایت بشر»
استاد مطهری:
? برای هدایت بشر دو راه است: یکی گفتن و نوشتن و دیگر پیشقدم شدن ، و هرگز گفتن به قدر پیشقدم شدن اثر ندارد.
یک فرق میان مکتب انبیا و مکتب فلاسفه و حکما این است که حکما تنها اهل نظریه و تعلیم و تدریس می باشند ولی پیغمبران به آنچه می گویند قبل از آنکه از دیگران تقاضای عمل بکنند خودشان عمل می کنند و لهذا تا اعماق روح بشر نفوذ می نمایند، قلب و احساسات بشر را تحت تصرف خویش در می آورند.
با اخلاق تبلیغ کنیم...
شنبه 97/10/15
در مسجدی که بنده نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل #مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر #جوان بودند.
در همان سالها پوستینهای وارونه مُد شده بود و جوانانِ خیلی اهل مد آن را میپوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهای وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجادۀ من نشسته است؛
یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیدهای بود و من خیلی خوشم میآمد که او در صف اول مینشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد.
برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او جوان گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم: نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همینجا بنشینید و تکان نخورید؛
گفتم: حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم میتواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند!
با #اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و ورای قالبهاشان بروید؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهد شد.
امام خامنهای - 1376/3/26
دستورات مهم پزشکی
شنبه 97/10/15
❤️چیزهایی که خوردنشون باهم خطرناکه :
❶ ماهی ودوغ که هر دو خیلی سرد هستن و امکان بیماری ام اس وجود داره
❷ نوشابه گازدار با آدامس نعناع=مرگ
❸ خربزه و عسل
❹ هندوانه بعد از غذا
❺ انجیر با میوه های اسیدی مثل پرتقال…
❻ کله پاچه با انگور
❼ پنیر با بادام
❽ انار با حلیم
❾ نان با یخ
❿ گیلاس با آب
⓫ گوجه با ماست
⓬ کشک با سرکه (در آش رشته)
⓭ بعد از هیچ میوه ای نباید آب خورد.
⓮ بعد از هیچ میوه ای نباید چای خورد
⓯ آب بعد از غذا مخصوصا آش و آبگوشت و
کوکو و این جور چیزا چون باعث ترش کردن
معده میشه)
⓰ تخم مرغ با تن ماهی چون باعث بیماری برص میشه
⓱ ماست و ماهی کاملا خطرناک بوده چون دوغذای خیلی سرد هست و امکان بیماری ام اس وجود داره
⓲ خرمالو با موادی که آهن دارند مثل اسفناج
و…(باعث ایجاد سنگ میشه)
شکستن نفس
شنبه 97/10/15
•
مذهبی بودم و کارم شده بود چیک و چیک،سلفی و یهویی..!عکس های مختلف با چادر و روسری لبنانی! من و دوستم یهویی توی کافی شاپ..من و زهرا یهویی گلزار شهدا..من و خواهرم یهویی سرخه حصار..عکس لبخند با عشوه های ریز دخترکانه..دقت می کردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکس ها..
کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها..از نظر خودم کارم اشتباه نبود،چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!
کم کم در عکسهایم بالا گرفت رنگ و لعاب ها..تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!کلافه از این صف طویل مزاحمت،یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!
چشمم خورد به کتابی..رویش نشسته بود خروارها خاک غفلت..هاا کردم و خاکها پرید از هر طرف..
“سلام بر ابراهیم” بود عنوان زیر خاکی من..ابراهیم هادی خودمان..همان گل پسر خوشتیپ..چهارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی..شکست نفس خود را..شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه،ساک ورزشی اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ ایسنتا و پستها،نگاهی انداختم به کامنتها،80 درصدش جنس مذکر بود!!! با احسنت ها و درودهای فراوان!لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!دایرکت هایم که بماند!《عجب لبخند ملیحی..عجب حجب و حیایی…》انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده،عجب هلویی..عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم بدم آمد..!
شرمسار شدم از اینهمه عشوه و دلبری..شهید هادی کجا و من کجا! باید نفس را قربانی می کردم..پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابرهیم و ابرهیم ها…
نمایش کمتر