اللهم صل علی محمد وآل محمد


()اللّهُمَّ
✨()صَلِّ
✨✨()عَلَی
✨✨✨()مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨()وَ آلِ
✨✨✨✨✨() مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨()وَ عَجِّلْ
✨✨✨()فَرَجَهُمْ
✨✨()وَ اَهْلِکْ
✨()اَعْدَائَهُمْ
()اَجْمَعِین

خیلـی زیبـاست ...

 

❇️آیت الله مجتهدی تهرانی در یکی از جلسات اخلاق بیان کردند: در دنیا چهار چیز را طلب مکن که آنها را به دست نخواهی آورد در حالی که به آنها نیازمندی

1⃣   عالمی که به علمش عمل کند، (اگر میخواهی دنبال چنین عالمی بگردی، نگرد) که بدون عالم خواهی ماند.

2⃣   عملی که بدون هیچ ریایی باشد(اگر میخواهی دنبال چنین عملی بروی ، نرو ) که بدون عمل خواهی ماند.

3⃣   طعامی که هیچ شبهه ای در آن نباشد، (اگر میخواهی دنبال چنین مالی بگردی، نگرد ) که بدون طعام خواهی ماند.

4⃣   و دوستی که هیچ عیبی نداشته باشد ، ( اگر میخواهی دنبال چنین دوستی بگردی، نگرد) که بدون دوست خواهی ماند.

ایده برای نشر احادیث


دور ی از افراط تفریط عکس زیر برای نشان دادن این موضوع کاربرد فراوانی دارد.
استفاده از فن تمثیل برای اقناع مخاطب در این عکس برای تداعی معنی افراط و تفریط یک نبربانی کشیده شده است که برخی پایه هایش از هم دور و برخی به هم نزدیک هستند مطمئناً با چنین نبردبانی به مقصود نخواهیم رسید و خودمان را آزار خواهیم داد.برای توضیح درس افراط و تفریط و نشر حدیث میتوان از این عکس استفاده کرد .و اما تحلیل اعجاز های کلامی و جذب مخاطب توسط امیر المومنین علیه السلام
1.کلمه ی هرگز برای تاکید آورده شده است و اینگونه نیست که همه ی کار های یک نفر افراط و تفریط باشد بلکه به معنای ارتباط عمیق جهالت با افراط و فریط هست جاهل به زعم خود دارد کار درستی میکند ولی در اصل به افراط و تفریط دچار شده است.(شاگردای من اگه گفتید اسم این فن چیه ؟)
2.کلمه ی جاهل ..فن ترس: کلمه جاهل را امیر برای ترساندن مخاطب آورده است تا هم کلامش جذاب شود و هم مخاطب از ترس اینکه به او جاهل گفته نشود از افراط و تفریط دوری کند .
امیر ما عشقه عشق ???

من یک پارچه گل گلی ام...

یا فاطمــہ الـزهــــرا

❁من فقط یڪ پارچہ ام …
❁گل ،گلــــــے …
❁خال،خالــــــے..
❁راہ راہ..
❁براق یا …سادہ…

✥از هر نوعے ڪہ باشم فقط جسمــــــــت را مے پوشانم…

✥ تو، براے نگــــــاهت هم چادر ✥خریدہ اے؟
✥صدایـــــت چہ؟
✥صدایت چادریست؟

♡دلــــــــــــــــ ــها♡، دلها گاهے اوقات پوشیہ مے خواهند ، براے او چہ میڪنے؟

⇜من بہ تنهایے حجاب نیستم، من فقط اسمم چـــــــــادر است …
◥براے فاطمے بودنت چہ میڪنے◣؟!؟

ألـلَّـھُــــــمَــ ؏َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج

داستان کوتاه زیبا...

پدرم دلواپسِ آینده‌ی خواهرم است، اما حتی یک‌بار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.

خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛اما حتی یک بار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر کمی احساس آرامش کند.

مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش نمی‌برد. اما حتی یک‌بار هم نشده که با من در موردِ خوشبختی‌ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال‌ می‌کند؟

من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از خواب بیدار می‌شوم. اما حتی یک‌بار هم نشده که دستش را بگیرم، با او به سینما بروم، با هم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.

ما از نسلِ آدم‌های بلاتکلیف هستیم.
از یک‌طرف در خلوتِ خود، دلمان برای این و آن تنگ می‌شود،
از طرف دیگر، وقتی به هم می‌رسیم، لال‌مانی می‌گیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد احساس مان بگوئیم!
راستی چرا؟!!