روز قلم مبارک

الهی ...

کوچه هايمان را به نام شهدا کرديم….
تاهروقت نشاني منزلمان را مي دهيم…

بدانيم از گذرگاه کدام شهيد با آرامش به خانه ميرسيم…

دلتنگم آقا جان

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

.

.

 


نبودنت ، راز برون افتاده ای ست که هر جمعه در حنجره ام بغض

می شود ،

وقتی غروب می شود ،

و من هنوز چشم در راهم …

اللهم عجل لولیک الفرج

دلم تنگه...

سلام بر مولاي دل ها….سلام بر آن آقايي كه خيلي غريب است

سلام بر مولايي كه جهان منتظر اوست…

مهدي ام

امشب دلم هوايت را كرده…

به خود گفتم تا بيايم برايت بنويسم

انگار واژه ها خود مي خواهند در كنار هم قرار بگيرند و براي مولاي خود بنويسند

به به بر اين عشق بازي

مهدي جانم دوست ت دارم…

 

 

دلتنگم آقا...

دلم می خواهد برایت عاشقانه بنویسم :

می خواهم از آمدنت بگویم .. از رسیدنت …

از پایان شب های بلند غیبتت ….

عشق من : آرزو می کنم روزی بیایی و در حضورت

برایت جشن آغاز امامت بگیرم

مولاجان … بیا ببین : هنوز که نیامده ای ،

بزمی عاشقانه آراسته ام برایت تا قدم بر خانه ام بگزاری و

کلبه ام را به نور وجودت مُنور کنی عزیز …

 در بالای مجلس برایت جایگاهی تدارک دیده ام

که همیشه به یادت خالی می ماند ! راستی چرا نمی آیی ؟

میهمانانم هر سال در جشن امامتت سراغت را از من می گیرند

 که آقایم کجاست ؟

چرا دیر کرده ! چرا به میهمانی خودش نرسیده ؟! …

نمی دانم جانِ مهدی : جوابشان را چه بگویم ؟

اما با لبخندی به یاد آمدنت به آنها می گویم در راه است :….

آقایم در راه مانده ، میرسد .. !

بیا ببین آقاجان : برای هدیه به میهمانان مجلست

از جمکرانت - نقش - خانه ات را آورده ام

تا با دیدن خانه ی آسمانی ات به یادشان بماند

 که برای آمدنت دعای فرج بخوانند… ا

گر شد به میهمانی ام بیا مولاجان :‌ قول رسیدنت را داده ام ..

 لااقل سَری به بزم عاشقانه ام بزن مولاجان :

 شادمانه هایم برایت دلتنگ اند ..