شهیدی که برات کربلا می دهد
دوشنبه 98/01/26
#شهیدی که برات #کربلا میدهد
???
این گوشه ای از قصه علیرضای16 ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️ ??
بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام علیرضا کریمی ??
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. ? همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم.
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و….
با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا بحق امام حسین علیه السلام ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.
هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و…
سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیبتر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما #علیرضا_کریمی ✋?
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.?
? مسافر کربلا
???
هدیه روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم و فرجنا بهم
روزمان را با قرآن آغاز کنیم
دوشنبه 98/01/26
ای مردم ایران!
?? ناامید نباشید از اینکه بتوانید یک امپراطوری عظیم مثل امریکا را به زانو در آورید ، این کار در تاریخ بارها و بارها تکرار شده است.
[سوره الأنبیاء (21): آیه 11]
وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ (11)
و ما چه بسیار آبادىهایى را در هم شکستیم که مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومى دیگر را پدید آوردیم.
? امام خامنه ای نماز جمعه تهران، 1359/02/12
«و کم قصمنا من قریة» یعنی ای مردم نومید نباشید از اینکه بتوانید یک قدرت و یک امپراطوری عظیم را به زانو در بیاورید. نگویید امریکا یک قدرت جهانی است و چگونه یک ملت میتواند این قدرت را به خاک بنشاند، این کار در تاریخ بارها و بارها تکرار شده است. «وکم قصمنا من قریة» ما ای بسا تمدنها و شهرها و حکومتها و امپراطوریها را که در هم شکستهایم؛ «و انشأنا بعدها قوماً آخرین» و پس از آنها مردم دیگری را روی کار آوردهایم.
همان دست، همان قدرت و همان نیرو میتواند امروز امریکا را هم به خاک سیاه بکشاند و نمونهها و طلیعهاش در ایران و در منطقه آشکار شده است، ضربتها را یکی پس از دیگری میخورند. این وعدهی الهی کاملاً قابل تحقق هست. «و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة» آن قریهای، آن تمدنی، آن امپراطوری و قدرتی که ستمگر است مورد این تهاجم لشگریان خدا قرار میگیرد و در هم فرو میریزد، چیزی که امروز در مقابل چشم ما نسبت به امپراطوری عظیم امریکا مشاهده میشود. چه کسی تصور میکرد که دستگاه نظامی مجهز و مرتب امریکا در بیابانهای طبس و در کویر مرکزی ایران آن چنان دچار فضاحت و شرمندگی بشود؟ که ما رفتیم از نزدیک آن فیلهای فولادی را دیدیم و آیهی کریمهی قرآن بیاختیار به یاد انسان میآید. «ألم تر کیف فعل ربّک باصحاب الفیل. ألم یجعل کیدهم فی تضلیل» آن حیلهای و کیدی که آنها برای مردم ترتیب داده بودند دیدید چگونه خنثی شد؟
آیات قرآن با همین آهنگ در سورهی انبیاء پیش میرود و میرسد به اینجا که ما آسمان و زمین را به بازیچه نیافریدیم، هدفی وجود دارد، نقشهای وجود دارد، این نقشه پیش میرود و این نقشه عبارت است از خرد شدن قدرتهای ظالم و ستمگر در سراسر عالم. این نقشهی الهی، این نقشهی طبیعی تاریخ بشر عبارت است از به خاک مالیده شدن بینی امپراطورهای بزرگ مانند امپراطوری انگلیس و امپراطوری امریکا در این زمان و همهی امپراطوریهای اقتصادی و سیاسی که بر اسب قدرت سوارند و میتازند. این خط طبیعی عالم است،«بل نقذف بالحقّ علی الباطل» ما بوسیلهی حق، یعنی بوسیلهی همین شما مردم، باطل را به دست حق و به بازوی نیرومند حق در خواهیم کوبید. «فاذا هو زاهق» ناگهان مشاهده میکنیم که باطل دونده و رونده و گریزنده است، همچنانی که در ایران مشاهده کردید.
باورتان نمیآمد که شاه برود، باورتان نمیآمد که رژیم پادشاهی در ایران منسوخ بشود، شد. چرا؟ چون بازوی حق و مشت گره خوردهی حق از آستین ملت بیرون آمد، امروز هم همین است.
اصلاح شدن امور دنیا
دوشنبه 98/01/26
آیتالله حقشناس (ره) :
? اگر از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بپرسی که چرا دنیای من درهم ریخته حضرت میفرماید:
? “من اصلح امر آخرته اصلح الله له امر دنیاه". هرکس امر آخرت را اصلاح کند، خداوند امر دنیایش را #اصلاح میکند. پس برو آخرتت را اصلاح کن.
? اگر #بیچارگیها و #مشکلات زندگیات باقی مانده معلوم میشود که آخرتت را #خراب کردهای. ذی المقدمه در صلاح و فساد تابع مقدمه است.
اخلاص ...بصیرت
دوشنبه 98/01/26
?حاج حسین یکتا:
دشمن #هدف دارد با پول مردم و با حذف #هیئات و قشر مذهبی، در جامعه جا باز کند و اگر جبهه #انقلاب، حرفهای وارد میدان نشود، #عقب خواهیم ماند
پس اگر دیر به #میدان بیاییم افراد دیگر می آیند و اگر بیاییم و نمانیم #تأثیر مداوم نخواهیم داشت.
#افسـرجـنـگ_نـرم?
#اخلاص
#بصیـرت✌️
شبیه شهدا شویم
دوشنبه 98/01/26
? #تـلنـگـر
?حـاج حسین یکـتا :
در و دیوار اتاقت
کامپیوترت
موبایلت
بوی امام زمان میده؟
آقا بگه
دلاتون بزارید روی میز
نوت بوک و موبایل هاتون هم بزارید روی میز
میخوام همه رو با هم یه #چِک کنم
#ببینم
رومون میشه؟
#یادشـهـداباصـلوات ?
#شبیه_شهیدا_شویم❤️
#اخلاص