خطبه بر دار

میثم تمار که با دست ها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود را به دشمنان اهل بیت به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد و با صدای بلند مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «ای مردم، هر کس می خواهد احادیث یادگاری از سرچشمه زلال علوم اسلامی، علی بن ابی طالب بشنود، به سوی من بشتابد که به خدا سوگند از آنچه از امروز تا روز قیامت انجام خواهد شد، به شما خبر خواهم داد و هر فتنه و آشوبی که تا روز قیامت بر پا خواهد شد، با شما در میان می گذارم». مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتی این خبر به دار الاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم، با همان حال، به افشاگری های خود بر ضد دستگاه ظالم بنی امیه ادامه داد تا اینکه به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند و با این حرکت، حقانیت و درستی گفتار امیرمؤمنان به اثبات رسید.

مناظره میثم با ابن زیاد

پس از دستگیری میثم تمار، او را نزد عبیداللّه بن زیاد، والی کوفه بردند. میثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت،در مقابل ابن زیاد ایستاد و یک بار دیگر، ایستادگی و استواری حق در مقابل باطل را به نمایش گذاشت. عبیداللّه از میثم پرسید: خدایت کجاست؟ فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی. ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان امیرمؤمنان بیزاری جوید، ولی میثم زیر بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه ها را تحمل کرد؛ ولی کوچک ترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد. ابن زیاد پرسید: شنیده ام که علی کیفیت مرگ تو را گفته است؟ میثم جواب داد: آری، حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکاره ای دستگیر می کند و دست و پا و زبانت را می بُرد. ابن زیاد با شنیدن این حرف ها خشمگین شد و دستور داد دست و پای میثم را قطع کرده، ولی زبانش را نبرند تا به گمان ناقص او، دروغ امام علی علیه السلام آشکار شود. سپس دستور داد که او را با همان حال بر دار زنند.

گرفتار قفس

افشاگری ها و موضع گیری های ستودنی میثم تمار در مقابل دستگاه حاکم جور، زمامداران وقت را برآشفت و در صدد دستگیری او برآمدند تا از رسوایی بیشتر بنی امیه جلوگیری کنند. به همین منظور، سربازان زیادی را به اطراف کوفه گسیل داشتند. در آن روزها، میثم تمار، به قصد زیارت خانه خدا و انجام حج عمره، در مکه معظمه بود. او در آنجا با ام سلمه همسر پیامبر ملاقات کرده و از آینده خود خبر داد. سپس، مکه را به قصد کوفه ترک کرد و هنگامی که به دروازه شهر رسید، توسط یکصد نفر از مزدوران ابن زیاد دستگیر و روانه دارالاماره شد.

میثم و کربلا

میثم تمار، در هر فرصتی از حوادث خونین کربلا سخن می گفت و حادثه جانگداز عاشورا و مظلومیت اهل بیت پیامبر را بازگو می کرد. او به یکی از اطرافیان خود گفته بود: «به خدا سوگند این امت، نواده رسول خدا را در روز دهم محرم خواهند کشت و آن روز را جشن خواهند گرفت. آنچه می گویم به طور قطع واقع خواهد شد. هنگامی که آفتاب را به رنگ سرخِ خونی دیدی، بدان که حسین کشته شده است». در آخرین سال عمر شریفش، به خدمت ام سلمه شرفیاب شد و از امام حسین پرس و جو کرد، ام سلمه جواب داد، در بیرون شهر است. میثم گفت: «سلام مرا به او برسان و به آن حضرت بگو به زودی همدیگر را در نزد خدای تعالی ملاقات خواهیم کرد».

گنجینه معارف

آنچه مقام میثم را بر دیگر یاران امیرمؤمنان برتری داده بود، دانش فراوان، تقوای بی پایان و فضیلت های بی شمار او بود. هنگامی که صالح فرزند برومند میثم به خدمت امام باقر علیه السلام شرفیاب شد و از محضر حضرت تقاضای حدیث نمود، امام فرمود: مگر از پدرت حدیث نشنیدی؟ گفت:خیر؛ زیرا در عهد پدر کودکی خردسال بودم. از تعبیر امام پنجم استفاده می شود که میثم، گنجینه علوم و معارف الهی بود که اگر پسرش زمان او را درک می کرد و از او حدیث می شنید، برای او کافی بود.

 
مداحی های محرم