سلاحی حافظ دوشخص مهاجم ومدافع...

ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (حفظه الله)

پس کسانی که از حجاب فراری اند، 

و بهانه کرده اند که ما دوست داریم آنجور بگردیم 

و بخاطر دل خودمان میخواهیم و کاری به کسی نداریم و 

از این دست حرفها، حقیقتأ بدنبال رفع این حد و حدودی است 

که اسلام ایجاد کرده. 

اسلام نفس امّاره ی آدمی را از این سرکشی مخرب مهار میکند. 

حجاب، تنها سلاحی است که از هردو شخص مهاجم ومدافع، حفاظت میکند. 

چادرم حرمت دارم

من شکایت دارم…


از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست 

از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛ 

چـــــرا نمی فهمی؟ 

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد 

حـــُرمــت دارد !

 

درمحضر بزرگان

ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را…
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها …
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

نامه ای به برادر شهیدم..

دلم را به آسمان ها مي سپارم تا نوشته هايش را به تو نشان دهد تا شايد دفتر قلبم را ورق بزني و گوشه اي

از آن را بخواني پس برايت مي نويسم ، از دل غريب خود برايت مي نويسم ، آري خيلي دلم مي خواست با تو

بودم در ميان ابرها ، پيش خدا بودم نمي داني كه چقدر برايت دلتنگم، اشك هايم سرازير است اي شهيدم،

مي خواهم با تو صحبت كنم اما با چه زباني ؟!…

با اين زبانم كه پر از گناه است؟نه نمي توانم! چگونه مي شود مهمان آسمان باشم و با زبان زميني خود

صحبت كنم نمي دانم ، چه كنم ؟ پس با زبان پر از گناهم برايت مي نويسم چرا كه تو واسطه شوی زیرا تو به

آسمان نزديك تر ی .نه نه تو در دل آسمان جای داری .پس برایت می نویسم وقتي كوچكتر بودم، مادرم

هميشه از تو مي گفت ، از خوبي هايت، از نماز شب هايت، از وفاداري هايت و بالاخره از گذشت و ايثارت …


من از تو فقط همين ها را به يادگار دارم هر صبح تصوير تو را مي نگرم تا شايد تو هم به من نظري كني هر زمان

که می آمدم و تو را بدرقه میکردم وشیشیه پر از گلاب را با عشق به روی مبارکتان ..وتو با لبخندت جواب این

عشق ومحبت کودکانه وخالصانه را میدادی نمي دانم، آيا الان هم تو به دیدن من مي آيي؟ حتما ، تو مي آيي .
باور كن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس مي كنم شاید اون عطر گلاب را از من به یاد گار گرفته باشی اما

چرا نمي بينمت ؟ چرا صورت پر نورت را برايم نما يان نمي كني ؟ مي دانم ، اين تقصير چشم هاي من است.

آن قدر گناه كرده ام كه اين گناهان چون پرده اي روي چشم ها يم شده اند و من تو را نمي بينم اي كاش دستم

را مي گرفتي تا اين قدر احساس تنهايي نمي كردم . اي شهيدم ، تو اینك در آسمان ها ماه مجلس شده اي

عين ستاره ها چه زيبا مي درخشي خوش به حال آن شبي كه تو به آن نور مي دهي تو به آن آرامش مي دهي اي كاش من هم شب ها به جاي خفتن در زمين در آسمان ها بودم

برادر شهیدم .نمیدانم این حس وحالم را با چه کسی در میان بگذارم که حسم کند .بتواند این حس رو جواب

دهد تا شاید این دردو این دلتنگی تسکین یابد .پس با تو می گویم ،با تو که میدانم میدانی اکنون در دل من چه

می گذرد .پس میگویم میگویم وعقده دل را وا میکنم تا سبک شوم .سبک شوم شاید بتوانم لحظه ای با تو در

اسمانها باشم .وسکبال پرواز کنم تا رسیدن به قله آرزوهایم برسم .ارزویی که جز ……………

طلبگی یعنی....

طلبگی شغل نیست، خدمت است و مهر قبولی خداوند مدرک واقعی است