نردبان قلب من شکسته است....
شنبه 97/03/05
نردبان قلب من شکسته است.
میشود برای من دعا کنی؟
یا اگر خدا اجازه میدهد ،جای من کمی خدا خدا کنی؟
چون دلم شبیه یک نماز بین راه،خسته و شکسته است، میشود برای بیقراری دلم،یک سفارشی به آن کریم با وفا کنی؟
التماس دعا.
وفات حضرت خدیجه .س.
شنبه 97/03/05
#وفات_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
می سوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت
دستم به دست بی رمقت میشود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل
دستم شبیه دست تو تبدار میشود
دیوار غصه بر سرم آوار میشود
رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت
دلواپس غروب توام،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن
در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز
محزون رنج های پدر میشوم مرو
من شاهد عزای پدر میشوم مرو
مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود
فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن
مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد
اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست
امن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند
برتری فکری کلید حل معضلات جنگ
سه شنبه 97/03/01
برتری فکری کلید حل معضلات جنگ
زیر بار نمیرفت. اجتناب میکرد از اینکه بعنوان یک فرد مهم مطرح باشد، تا چه رسد به چاپلوسی کردن. همیشه سعی میکرد مثل همه باشد که کسی متوجه نشود او کیست. در رفتار عملیاتیاش هم همینطور بود. از بچههایی که باش بودند بپرسید. همهشان متفق القولند که اگر میگفتند آقا مهدی از اینجا عمل میکند، یعنی لشگر عاشورا از آنجا عمل میکند. خرازی و همت هم همینطور بودند. لشگرشان بخاطر هویت شخصیشان موجودیت پیدا میکرد. وقتی میگفتند مهدی کنار فلان لشگر عمل میکند، آن فرمانده لشگر احساس اطمینان پیدا میکرد از عملکرد جناح مهدی. چون میدانست جناحی که مهدی عمل میکند هر چند هم که سختترین جناح باشد، یا از او جلو خواهد زد یا پا به پایش خواهد آمد و هیچ نگرانی وجود ندارد که از پهلو ضربه بخورد.
ما بعد از شما هيچ نكرديم!!!
سه شنبه 97/03/01
اي شهيدان!
ما بعد از شما هيچ نكرديم!!!
لباس هاي خاكي تان را در ميدان هاي مين و لابه لاي سيم خاردارها رها كرديم،عهدمان را شكستيم و دعاي عهد را فراموش كرديم،زمان ندبه و سمات را گم كرديم.
شربت هاي صلواتي را با نسيان بر زمين ريختيم و به عطش خنديديم.
بر تصاوير نوراني تان روي ديوارهاي شهر رنگ غفلت پاشيديم و پوستر تبليغاتي نصب كرديم.
تاول شيميايي را از ياد برديم و غيرت ها را به بهايي اندك فروختيم…
عشق را به بازي گرفتيم و از خونهايتان به راحتي گذشتيم…
اما باز هم اميدي هست!!!
آري ! تا ولايت هست هنوز اميد داريم
ارزش شهید
سه شنبه 97/03/01
یکی از دوستام و بچه محل های قدیمیم (مهدی.پ)که تازه چند روزیه از سفر روسیه برگشته خیلی چیزا برام تعریف کرد از فرهنگ و آداب و رسوم هزار چیز دیگه اما مطلبی که برام خیلی جالب بود رو گفتم تو وبم بنویسم شاید برای شما هم جالب باشه…..
میگفت هر عروس و دامادی که جشن عروسیشون تموم میشه فردای عروسی رسم دارن اول کاری که میکنن برن سر مزار کشته های جنگشون میرن و ادای ادای احترام کنن…..
چقدر از عروس و دامادهای ما بعد از سالها زندگی برای یکبار هم که شده به مزارشهدامون رفتند و با یک شاخه گل و فاتحه یادشونرو گرامی داشتتن؟؟؟؟؟