امید آمدنت



زندگی سخت است 
آسمان تنگ دست و زمین تنگ دل گشته است 
و ما اگر بر کوران جهالتها وغفلتها با همه سختیهای زندگی، زنده مانده ایم 
به همین نسیم حیات است . 
گاهی با همه انتظاری که دلهایمان را شقه شقه کرده است، این دنیای پر فریب صد رنگ، چشممان را به خویش میخواند و دستمان را به خود آلوده میکند یا راه نفوذی به دلمان میابد و ما را در پی خویش فرا میخواند و شیطان نیز که برای همین فریب مهلت گرفته است، در این میان سر از پا نمیشناسد.
میدانیم ، این انتظار توست که ما را در برابر این دشمن پر زرق و برق نگهدار است، و اگر نبود امید آمدنت، هزار بار در گرداب هلاکت او غرق بودیم، گشایش کار ما در همین انتظار آمدن توست، آنروز که بهاری شویم و سبز، آنروز که آسمان دلمان ابی باشد، آنروز نسیم انتظار تو بر دلمان وزیده است، بخدا که همین امید آمدنت حیات جاری در وجود ماست، کی شود که بیایی و لبهای عطشناک زنده بودنمان را به زلال هستی جاریت سیراب کنی … کی میشود که بیایی تا آسمان هم ببارد و زمین به نور قدومت گشاده و زنده گردد و قلبهای مرده ما نیز روح تازه بیابد … بیا ای همه هستییم فدای قدمت … بیا که صبر به پایان رسید و عطش فزونی یافت … 
کاش میآمدی و کاش ما آماده آمدنت میشدیم کاش بوی بهار در هوا میپیچید کاش پا جای پای تو مینهادیم و در منش تو سیر میکردیم کاش خدا یاریمان کند از سستی و تنبلی دست برداریم و راه بهار را به خانه دلمان بگشاییم. 
کاش خدا لطفی کند و تو بیایی. 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

اصلح از نگاه رهبر معظم انقلاب

 

بهترین، آن کسى است که درد کشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم یگانه و صمیمى باشد، از فساد دور باشد،

دنبال اشرافیگرى خودش نباشد. آفت بزرگ ما اشرافیگرى و تجمل ‏پرستى است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و

اشرافیگرى باشد، مردم را به سمت اشرافیگرى و به سمت اسراف سوق خواهد داد.

.كسانى با رأى ملت سر كار نیایند كه در مقابل دشمنان بخواهند دست تسلیم بالا ببرند و آبروى ملت ایران را ببرند. كسانى سر كار نیایند كه بخواهند با تملق‏ گوئى به غرب، به دولتهاى غربى، به دولتهاى زورگو و مستكبر، به خیال خودشان بخواهند براى خودشان موقعیتى در سطح بین‏ المللى دست و پا كنند. اینها براى ملت ایران ارزشى ندارد. كسانى سر كار نیایند كه دشمنان ملت ایران طمع بورزند كه به وسیله‏ ى آنها بتوانند صفوف ملت را از هم جدا كنند، مردم را از دینشان، از اصولشان، از ارزشهاى انقلابى‏شان دور كنند.

مردم باید با چشم باز در این صحنه ى مهم حاضر شوند

و ان شاءاللَّه خداى متعال کمک کند و دل هاى مردم را هدایت کند

تا فرد با کفایت، شجاع، با اخلاص، داراى روح مردمى، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدفها و

ارزشهاى انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نیروى مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب کنند.»

«در پیدا کردن نامزد مورد نظر دقت کنید.

به کسى گرایش پیدا کنید که به دین مردم، به انقلاب مردم، به دنیاى مردم،

به معیشت مردم، به آینده‌ى مردم و به عزت مردم اهمیت مى‌دهد.»

«اینکه ما این همه روى تدیّن تکیه می کنیم، براى این است. عزیزان من!

وابستگى از لاابالیگرى دینى حاصل میشود.

نه این‏که هر کس متدیّن نیست، وابسته است؛ نه. بالاخره انگیزه‏ هاى گوناگونى وجود دارد.

اما کسى که متدیّن است، یک مانع اضافه براى وابسته شدن دارد.

:«…لکن رکن اصلى، تدین است؛ یعنى اعتقاد به اسلام و

به اصول و پایه ‏هاى دینى و عامل بودن به این‏ها»

خسته ام از جنس قلابی آدمها....

پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها…

حالم خوب است…

اما گذشته ام درد میکند!!

زودتر بیا…

گل حُسنِ یوسف

سن علیه ‏السلام گل حُسنِ یوسف باغ پیامبر است.

عکس این گلِ حُسن یوسف در آینه را بانوان بهشت، تا ابد آه می ‏کشند.

حُسن حسن، نیمه سیبی است که پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم به فاطمه علیهاالسلام هدیه داد.

نگاه فاطمه به هر طرف رو کند، آفتاب به آن سو رو می‏ کند؛ فاطمه علیهاالسلام ملکه آفتابگردان‏ های دنیاست و حسن علیه ‏السلام ، گلی که در سایه ‏اش قد کشیده است.

امشب ستاره ‏ها جشن ساده علی و فاطمه را چراغانی می‏کنند.

امشب گلدان آغوش فاطمه، سرشار از عطر این گلِ آسمانی خواهد شد.

امشب بوی سیب، مدینه را بیهوش می‏ کند؛ سیبی که عطرش، روزها و سال‏ها و قرن‏ها را در می‏ نوردد، سیبی که عرشی است.

این‏جا خانه فاطمه است. این‏ جا ملکوت عطر سیب است.

امشب کائنات در هوای سیب شناورند، حالا هر کس یک جرعه از این عطر آسمانی می‏ خواهد؛ هرکس می ‏خواهد کفش ‏های نسیم را بپوشد و یک سبد سلام و صلوات با خودش بیاورد.

امشب شبِ نزول عطر سیب و بالِ فرشته است.

همه می ‏دانند، قدر امشب کم از شب قدر نیست. امشب در خانه فاطمه علیهاالسلام کودکی به دنیا می ‏آید؛ کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین می‏ آورد. 

 

از زبان دختر شهید



بابا رفـت

و سربنـدش

را داد بـه مـن

امـروز اگـر

اسلحـه دستـم نیست

چـادر بـر سـرم کـه هسـت…