امید آمدنت
دوشنبه 98/02/30
زندگی سخت است
آسمان تنگ دست و زمین تنگ دل گشته است
و ما اگر بر کوران جهالتها وغفلتها با همه سختیهای زندگی، زنده مانده ایم
به همین نسیم حیات است .
گاهی با همه انتظاری که دلهایمان را شقه شقه کرده است، این دنیای پر فریب صد رنگ، چشممان را به خویش میخواند و دستمان را به خود آلوده میکند یا راه نفوذی به دلمان میابد و ما را در پی خویش فرا میخواند و شیطان نیز که برای همین فریب مهلت گرفته است، در این میان سر از پا نمیشناسد.
میدانیم ، این انتظار توست که ما را در برابر این دشمن پر زرق و برق نگهدار است، و اگر نبود امید آمدنت، هزار بار در گرداب هلاکت او غرق بودیم، گشایش کار ما در همین انتظار آمدن توست، آنروز که بهاری شویم و سبز، آنروز که آسمان دلمان ابی باشد، آنروز نسیم انتظار تو بر دلمان وزیده است، بخدا که همین امید آمدنت حیات جاری در وجود ماست، کی شود که بیایی و لبهای عطشناک زنده بودنمان را به زلال هستی جاریت سیراب کنی … کی میشود که بیایی تا آسمان هم ببارد و زمین به نور قدومت گشاده و زنده گردد و قلبهای مرده ما نیز روح تازه بیابد … بیا ای همه هستییم فدای قدمت … بیا که صبر به پایان رسید و عطش فزونی یافت …
کاش میآمدی و کاش ما آماده آمدنت میشدیم کاش بوی بهار در هوا میپیچید کاش پا جای پای تو مینهادیم و در منش تو سیر میکردیم کاش خدا یاریمان کند از سستی و تنبلی دست برداریم و راه بهار را به خانه دلمان بگشاییم.
کاش خدا لطفی کند و تو بیایی.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی