موضوع: "التماس تفکر...."

لذت بردن را یا دمان نداده اند


لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ …!

از گرما می نالیم؛ از سرما فرار می کنیم …
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت؛ از تنهایی بغض می کنیم …

تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم؛ بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس …

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ : ﻣﺪﺭﺳﻪ؛ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ؛ ﮐﺎﺭ …

ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ،
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ زودتر ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ …

ابن ملجم...

ابن ملجم کیست⁉️

ابن ملجم فقط نام فردی زیسته در پهنه تاریخ نیست. فقط نام قاتل امیرالمومنین(ع) نیست…
هرکسی می تواند ابن ملجم زندگی اش باشد!
ابن ملجم، کسی است که اسیر توهمات و تعصبات است.
این ملجم، گمراهی است که خود را بر حق میپندارد.
ابن ملجم، با نام خدا آدم میکشد.
ابن ملجم، به مسجد می رود، اما ستمکار و گمراه است.
ابن ملجم می تواند من باشم، تو باشی…
ابن ملجم، نام نیست، نوعی مرام است.
ابن ملجم صرفا قاتل علی نیست.
ابن ملجم کسی است که قاتل خرد و آگاهی است.
ابن ملجم کسی است که با شمشیر ریا، بر فرق “حقیقت” میکوبد.
“حقیقت"، انسانیت و آزادگی است.
“حقیقت” وارستگی است.
“حقیقت” جمع همه خوبی هاست.
“حقیقت” کنار گذاشتن نفس پرستی و قدرت طلبی است.

هر زمان که با “حقیقت” جنگیدیم، برازنده نام ابن ملجمیم، هر چند شناسنامه مان، این نام را تائید نکند.

هل من ناصر ینصرنی


حسین فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی»؟ 
و من در حالی که نمازم قضا شده است میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک… 
حسین نگاه میکند لبخندی میزند ? و به سمت دشمن تاخت میکند، ?
و من باز میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک… 
حسین شمشیر میخورد،من سر مادرم داد میزنم و میگویم: 
لبیک یا حسین(ع)!لبیک…
حسین سنگ میخورد،من در مجلس غیبت ? میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک… 
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می اید و من در پس نگاه های حرامم ? فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک… 
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی؟» 
من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک… ✋?
حسین سینه اش سنگین شده است،کسی روی سینه است،حسین به من نگاه میکند میگوید:تنهایم یاری ام کن… ?
من گناه میکنم و باز فریاد میزنم:لبیک… 
خورشید غروب کرده است… 
من لبخندی میزنم و میگویم: 
اللهم عجل لولیک الفرج… 
به چشمان مهدی خیره میشوم و میگویم:
دوستت دارم تنهایت نمیگذارم…!
مهدی(عج)به محراب میرود و برای گناهان من طلب مغفرت میکند… 
مهدی تنهاست…حسین تنهاست… 
من این را میدانم اما….. 

کمی تقوا

چفیه های پلاستیکی !

ضررش به مراتب بیشتر از بدحجاب است…

برداشت آزاد

 

خری به درختی بسته بود، شیطان خر را باز کرد.
خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک را با هم خورد.
زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید ؛تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر نمود و کشتش.
صاحب خر وقتی صحنه را دید؛ عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت.
صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد
صاحب خر را از پای دراورد!
به شیطان گفتند چکار کردی؟!!!
گفت من فقط یک خر را رها کردم!

? هرگاه میخواهی یک شهر را خراب کنی؛
خران را آزاد کن…!‼️